نقدی بر عرصه عمومی تک جنسیتی؛ فمینیسم اینترسکشنال و تجربه روزمره زنان در آذربایجان

+0 به یه ن

لاله فروغانفر

http://azfemina.com/fa/?p=2067


مطالبات زنان غیرمرکزنشین، غیرفارس و غیرشیعه در ایران به دلیل تلاقی فاکتور جنسیت با سایر متغیرهای نابرابری و تبعیض، ابعاد و پیچیده گی های بسیاری پیدا می کند که متاسفانه آنچنان که باید در گفتمان فمینیستی مسلط فارسی زبان انعکاس داده نمی شود. این یادداشت، ارتباط دو سویه فضا و جنسیت را در عرصه عمومی و فضاهای شهری بررسی می کند. هم‌چنین با تکیه بر نقد فمینیسم اینترسکشنال[۱] (میان برشی( و با بیان نمونه‌هایی از فضاهای ”تک جنسیتی“ شهری، درصدد است شکاف بین فعالان هویت طلب ترک با زنان فمینیستی آذربایجان و مشکلات و تبعیضهای مضاعفی را که این زنان در زندگی روزمره شهری به خصوص در کلانشهر تبریز تجربه می‌کنند را به تصویر بکشد[۲].

زنان و عرصه عمومی

هدف این یادداشت تاکید بر این مهم است که حیات اجتماعی زنان آذربایجان یا سایر ملت‌های غیر فارس را نمی‌توان تنها در چهارچوب کلی و زیر چتر «زنان ایرانی» بررسی کرد، چرا که همه زنان ساکن جغرافیای سیاسی ایران از شرایط، امکانات و حتی محدودیت‌های یکسانی برخوردار نیستند و حتی محدودیت‌های اعمال شده هم در یک طبقه بندی مشخص و همگونی قرار نمی‌گیرند. به همین دلیل فمینیسم اینترسکشنال به عنوان ابزار تحلیلی در مواجهه با این پیچیده‌گی ها و درهم تنیده‌گی ها ضروری است. نقد فمینیستی اینترسکشنال مانند ابزاری عمل می‌کند که میتواند درهم‌تنیدگی روابط اجتماعی جنسیتی، طبقاتی، قومی، مذهبی و جنسی را برجسته کرده و تحلیل بکند. در مورد زنان آذربایجانی، این گروه هم به سبب زن بودن و هم غیر فارس بودن و در لایه‌های بعدی بسته به خواستگاه اجتماعی و طبقاتی و مذهبی تبعضات چندلایه ای را هم از بیرون و هم از درون این گروه‌ها تجربه می‌کنند. حال با این مقدمات، ادامه یادداشت را با این پرسش ادامه می‌دهیم که حیات اجتماعی زنان ساکن جغرافیای آذربایجان- به طور مشخص تبریز- در عرصه عمومی چگونه است و در این فضا، شرایط کنشگری فمینیستی چیست؟

بنا به تعریف، فضاهای عمومی شهری(public space) فضاهایی هستند غالبا فیزیکی، که علاوه بر قابل دسترس بودن برای همه، پذیرای گروههای مختلف با تفاوتهای جنسی، نژادی، سنی و طبقه ای بوده و نقش مهمی در ایجاد فضاهای دموکراتیک، حس باهم بودن و تعلق مکانی و هویتی ایفا می کنند )مدنی پور، ۱۳۸۷). فضاهای شهری به این دلیل که پتانسیل گردهم آوردن گروههای مختلف جامعه را نیز دارند، در شکل‌گیری روابط و ساختار اجتماعی نقش پررنگی بازی می‌کنند. این ساختار اجتماعی که عرصه‌ی عمومی public sephere)) نامیده می شود، هم ساختار سیاسی- اجتماعی و هم فضای فیزیکی را توامان در برمی گیرد. در واقع در یک رابطه تنگاتنگ، فضای عمومی و عرصه عمومی می‌توانند تقویت‌کننده و موتور محرک یکدیگر واقع شوند. در یک جامعه ایده آل، افراد و گروههای مختلف جامعه از جمله فعالان جامعه مدنی، روشنفکران و دگراندیشان غالبا با در اختیار گرفتن عرصه عمومی می توانند بر تصمیمات دولتی نظارت و یا با استفاده از فضاهای شهری و گردهم آوردن نیروهای اجتماعی بر روابط قدرت تاثیر بگذارند. در نتیجه عرصه‌ی عمومی و فضای شهری عمومیِ پویا و همگرا برای جامعه مدنی اهمیت بسیار دارد چراکه بسیاری از چانه زنی‌های از پایین در آنجا صورت می‌گیرد.
اما بر کسی پوشیده نیست که عرصه عمومی و فضاهای شهری در بسیاری از کشورها از جمله ایران، اغلب فاقد چنین ارزش‌هایی بوده‌اند. در اکثر کلانشهرهای ایران، پلیسی و امنیتی شدن جو فضاهای شهری، افزایش چشمگیر دوربینهای مداربسته و همچنین سیاستهایی مانند تک جنسیتی کردن فضاهای شهری امکان فعالیت‌های خودانگیخته در فضاهای عمومی را از بین برده و شادابی و پویایی را از شهرها گرفته است. مساله نوع پوشش و محدودیت‌های ایجاد شده توسط گشت ارشاد نیز از نکات مشترک بین اکثر زنان شهرنشین ایرانی است که بر تجربه شهرنشینی آنها تاثیر می‌گذارد. از طرفی خشونت‌های پنهان شهری از جمله ناکافی بودن تسهیلات زیرساختی مناسب برای زنان همراه نوزاد و کودک، سیستم حمل و نقل عمومی نه چندان قابل دسترس در همه نقاط شهری و برنامه‌ریزی های شهری مبتنی بر اولویت ماشین بر پیاده در کلانشهرها و حتی مزاحمتهای خیابانی از جمله چالشهایی هستند که بیشتر زنان شهرنشین -خصوصا در اوقات فراغت از کار- با آنها مواجه‌اند. در چنین شرایطی، امکان استفاده از فضاهای شهری برای بسیاری از ساکنان خود همچون زنان، دگرباشان و سایر به اقلیت رانده شده ها محدود بوده و علاوه بر آن، امکان فعالیت‌های مدنی در عرصه‌ی عمومی نیز سلب و یا سرکوب شده است. اگرچه در سالهای اخیر با همه‌گیر شدن تکنولوژی و استفاده از اینترنت شبکه های اجتماعی نقش غیرقابل انکاری در کنار هم آوردن گروههای مختلف و پژواک صدایشان را داشته اند اما دسترسی به اینترنت پرسرعت و بدون محدودیت برای تمامی افراد فراهم نیست و نمی توان فضای مجازی را جایگزین مناسبی برای عرصه عمومی دانست.

فضای سوم و اهمیت آن

اولدنبرگ جامعه شناس آمریکایی درباره فضاهای سومی[۳] صحبت می کند- نه فضای اول (خانه) و نه فضای دوم (محیط کار)- که مناسبات اجتماعی و پیوندهای عمیق تری در آنجا شکل می گیرد. فضای سوم جایی است که افراد اغلب برای گذراندن اوقات فراغت خود، فارغ از مسئولیت‌های روزمره خانواده و کار پای ثابت آنجا می‌شوند؛ مانند کافه ها، بارها، سالن های آرایش و پیرایش. درواقع فرد به طور خودخواسته، داوطلبانه، بی تشریفات و بدون قوانین سخت‌گیرانه عضو ثابت آنجا می شود)پاتوق). در چنین فضایی است که فرد با حس تعلقی که به آن مکان یا سایر افراد پای ثابت دیگر دارد هویت خود را تعریف می‌کند و چنین فضاهایی غالبا به جزوی از تجربه زیسته فرد تبدیل می‌گردند. درواقع هویت فرد در یک دیالکتیک متقابل با فضا به طور مستمر در حال «شدن» و شکل گیری است. این همان نقشی است که حمام‌های عمومی محله‌ها هم برای زنان و هم مردان، و قهوه خانه ها برای مردان در دوران پیشامدرن برعهده داشتند. حمامها و قهوه خانه‌ها در واقع علاوه بر کارکرد خود به عنوان مکانی برای مراودات اجتماعی، رد و بدل کردن اخبار و اتفاقات روزمره، مکانهایی برای شکل گیری هویت های فردی و جمعی، ایجاد تعلق به مکان و یک گروه اجتماعی و در نهایت بازتولید هنجارهای اجتماعی جدید بودند. اما با ورود مدرنیته و تحولات شهری و اجتماعی، بسیاری از فضاها و کاربرد آنها دستخوش تغییر شده و یا به کلی از بین رفتند. در این میان فضاهای سومی که مختص مردان بودند توانستند خود را با تغییرات جدید مدرنیزه کردن سازگار کرده و یا بنا به نیاز و با تغییر رویه و همچنان به عنوان قسمتی از زندگی شهری به حیات جدید خود تا به امروز ادامه داده‌اند. اما فضاهای زنانه که ارتباط نزدیکی با اندرونی خانه‌ها نیز داشتند نتوانستند به طور رویت‌پذیری وارد عرصه های عمومی بشوند و تنها محدود به مجالس خانگی و مناسبتهای مذهبی ولو در فرم امروزی‌تر ماندند.

یک مقایسه اجمالی نشان می دهد که کلانشهر تهران به دلیل وسعت و مقیاس شهری، جمعیت بیشتر و متنوع‌تر و امکانات و زیرساختهای فرهنگی ایجاد شده غالبا حیات شهری پویاتر، منعطف‌تر و متنوع‌تری برای زنان فراهم کرده است. اما در شهرهای کوچکتر با قوانین عرفی نهادینه شده، زنان بر حسب طبقه اجتماعی- اقتصادی و گروه سنی و مذهبی مجال و امکان کمتری در استفاده از فضاهای شهری و مال خود کردن آن فضاها دارند. اگرچه در سالهای اخیر با رشد مصرف‌گرایی و با افزایش بی رویه مال ها و فضای نسبتا آرام و امن آنها در شهری مانند تبریز، مال گردی و رستوران گردی به قسمتی از تجربه روزمره در میان برخی از زنان شهری طبقه متوسط و متوسط به بالای نسل جوانتر تبدیل شده است، اما به طور سنتی و در حد امکان دورهمی های خانگی هنوز هم معمول‌ترین نوع معاشرت و حضور در فضای غیر از حریم خانه را تشکیل می‌دهند.

فضای تک جنسیتی چیست و چگونه بوجود می آید؟

فضا محصول روابط و پیوندهای اجتماعی است. مکان‌ها و فضاها می‌توانند از طریق روابط فضایی، نحوه استفاده از آن فضاها (جمع شدن در گوشه آفتابگیر پارک) و متریال تولیدشده (ته مانده های سیگار روی زمین) و همچنین نشانه ها و نمادهای موجود (آویختن پرچم کشوری یا پرچم رنگین کمانی از بالکن خانه) معانی متفاوتی را تولید و یا بازتولید بکنند. درواقع افراد و گروههای مختلف با حضور در مکانها و استفاده از آنها، به آن معنا میدهند و فضاهای جدیدی را تولید و بازتولید می کنند. هانری لوفور[۴] در کتاب ”تولید فضا“ استدلال می کند که الگوهای فضایی ثابت و مطلق نیستند و براساس روابط اجتماعی، اقتصادی و قدرت سیاسی شکل گرفته‌اند. در نتیجه فضا امری مطلق نیست بلکه امری سیال و وابسته به متغیرهایش است. فضاهای جنسیتی هم به همین ترتیب به وجود می آیند. درواقع فضا به خودی خود جنسیت ندارد، بلکه نقش‌های سنتیِ مبتنی بر جنسیت بواسطه‌ی جریان مسلطِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تقویت می‌شوند و فضاهای جنسیتی را بازتولید می‌کنند. اگر بپذیریم که مردان به‌طور سنتی دارای قدرت اقتصادی و اجتماعی بیشتری بوده اند، آنگاه می‌بینیم که فضاهای عمومی نیز بر اساس نیازها و تمایلات مردمحور ساخته شده اند. در مقیاس کلان‌تر و در عرصه عمومی نیز به سبب بازتولید همان روابط نابرابر است که زنان به طور کلی کمتر در عرصه های عمومی امکان حضور پیدا کرده اند. حضور زنان در فضاهای عمومی شهری حتی با رعایت قوانین عرفی و حکومتی تنها در صورتی پذیرفته و توجیه اخلاقی دارد که همراه با انجام کاری باشد. این کار میتواند در راستای وظایف روزمره و در جهت ایجاد آسایش برای اعضای خانواده مانند انجام خریدهای روزمره، رساندن بچه به مدرسه، رفت‌وآمد به محل کار، و یا به عنوان مصرف کننده و در خدمت بازار باشد. به جز آن گذراندن اوقات فراغت، به طور نمونه ایستادن کنار خیابان و یا کتاب خواندن روی نیمکتی در پارک و هزاران فعالیت آزادانه دیگر در معرض قضاوت و بازخواست جامعه، مزاحمت‌های خیابانی و در مواردی گشت انتظامی خواهد بود. درواقع فضای سومی که در بخش قبلی مورد بحث قرار گرفت، درمورد ایران بسیار جنسیتی است و حضور زنان در فضاهایی غیر از خانه یا کار همواره با محدودیتهای بسیاری همراه بوده است.

در مورد زنان آذربایجانی که تمرکز اصلی این یادداشت بر آنها است، تصمیمات تبیین شده از بالا و به طور خاص موضوع حضور زنان در عرصه عمومی اغلب با حساسیتها و محدودیتهایی همراه بوده است که در مواردی حتی در منافات و تضاد با موارد اجرا شده در پایتخت هستند. به طور مثال اجازه برگزاری کنسرت مختص بانوان از جانب مسئولان محلی، و تحت عنوان ”احترام به ساختار فرهنگی و عرفی شهرستان“ و یا ”نبود زیرساختهای فرهنگی- اجتماعی“ در تبریز صادر نمی‌شود. نمونه دیگر ”پارک زنان“ است که اگرچه با تصویب دولت در تهران و سایر شهرها هم اجرا شد، ولی به چندین دلیل نتوانست در تبریز به اهداف تعیین شده برسد. یکی از این دلایل، مکان‌یابی نامناسبی بود که ساخت و سازهای بی رویه، تراکم فروشی مرکز شهر و همچنین باغ خواری های اطراف تبریز مسبب آن بود که به بهانه قابل محرم سازی نبودن این پارکها، از سوی مسئولین اجازه اجرای بدون محدودیت آنها صادر نشد[۵]. 

در حال حاضر تبریز دارای شش پارک مختص زنان است که به دلیل اشرافیت بلندمرتبه های مجاور پارک، چندین نگهبان همواره در پارک مشغول گشت و نظارت بر فعالیتها و پوشش زنان هستند که این مغایر با ایده اصلی پارک مبنی بر امکان انجام فعالیتهای فیزیکی و استفاده از نور آفتاب حداکثری در داخل پارک برای زنان و بدون نگرانی از نوع پوشش است. اگرچه در فازهای بعدی این پارکها خدمات دیگری از جمله فرهنگسرا، کلاسهای آموزشی و بوفه و رستوران هم ایجاد شد و توانست جمعیت بیشتری از زنان را جذب بکند ولی در اکثر مواقع این پارکها مورد توجه تنها طبقه خاصی از اجتماع قرار گرفتند و نتوانستند آن مقبولیت لازم را بین اکثریت گروه‌های اجتماعی و حتی در بین طرفداران طرح ایجاد پارکهای تک جنسیتی به دست بیاورند.

عرصه عمومی و کنشگری زنان در آذربایجان

زنان در عرصه کنشگری و فعالیتهای مدنی در منطقه آذربایجان و ”حق بر شهر“ نیز محدودیتهای گوناگونی را در زندگی روزمره تجربه می کنند. به طور مثال در شهر تبریز هرگونه فعالیت و تجمع در روز جهانی زنان در فضای عمومی امنیتی تلقی شده و با آن برخورد می شود. در سالهای گذشته، فعالان زن آذربایجانی به جز مواردی انگشت‌شمار مانند برگزاری روز زنان در غالب خیریه و کمک به زنان زندانی، اجرای موسیقی زنده توسط هنرمندان زن، از حضور در فضاهای عمومی شهر برای برگزاری چنین مناسبتهایی بازداشته شده اند. بنابراین به ناچار و به لحاظ استراتژیک به جای برگزاری چنین گردهمایی هایی در فضاهای عمومی شهر، سالیان سال است که چنین مناسبت‌هایی از جمله روز جهانی زن در هشتم مارس در خانه های شخصی و با حضور زنان- بدون مردان- انجام می شود. در نتیجه‌ی چنین تقسیم فضایی و جنسیتی، زنانی که دغدغه برابری دارند نه تنها نمی توانند از پتانسیل رهایی بخشی و همگرایانه‌ی فضای عمومی در راستای پژواک صدای مطالباتشان استفاده کنند، بلکه نمی توانند سایر اقشار و گروههای فعال مدنی از جمله مردان را با خود همراه سازند.

شکافی که بین فعالان هویت طلب با زنان فمینیستی آذربایجانی وجود دارد به نوعی از همین در عدم حضور توأمان در فضاهای مشترک شکل می گیرد و با افزوده شدن عوامل دیگری از جمله قیم محوری و پدرسالاری حاکم بر این گروه‌ها و همچنین ارجحیت دادن به مطالبات هویت طلبی این شکاف بزرگتر هم می‌شود. در مواردی هم که فرصت حضور و مطالبه برای همه کنشگران مدنی وجود دارد، مثل گردهم‌آیی در راستای اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه و به هم خوردن اکوسیستم منطقه، این تجمعات یا از طرف حکومت امنیتی شده و سرکوب می شود و یا از جانب عده‌ای به سمت ناسیونالیسم افراطی کشیده می شود.

اگرچه، دسترسی دموکراتیک به فضای عمومی برای گفتگو و مبادله نظر، مطالبه، و کنشگری تنها مساله زنان نیست و به نوعی کل جامعه و گروههای کنشگری را در آذربایجان شامل می شود، اما با توجه به مباحثی که در مقدمه این یادداشت آورده شد، مساله جنسیت در فضای کنشگری هم نقش بسیار پررنگی را بازی می کند. درواقع مردان با دسترسی بیشتر به عرصه عمومی، امکان فراهم کردن فضاهای عمومی ارگانیک و آلترناتیوی را دارند که بتواند مناسبات قدرت را به چالش بکشد و فضاهای جدیدی را تولید کنند. درحالیکه این امکان برای زنان به راحتی امکان‌پذیر نمی باشد. مثال هایی که در ادامه این مطلب می آید احتمالا به روشن‌تر شدن موضوع کمک بیشتری خواهد کرد.

در منطقه آذربایجان، قهوه خانه ها به طور سنتی و کافه ها در دوران مدرن نقش مهمی در ایجاد فضای روشنفکری و تولید فکر و محتوا داشته اند. اگرچه بعد از انقلاب فضای روشنفکری قهوه خانه ای تا حدی دچار وقفه شد، اما در سالهای بعدتر توانست خود را با تغییرات جامعه سازگار کرده و به حیات اجتماعی خود ادامه داده است. در اواخر دهه هشتاد شمسی با حضور مداوم نسل جدید روشنفکران، دانشجویان، نویسنده ها، اهالی موسیقی، شاعران و هنرمندان آذربایجانی و با مال خود کردن این فضاها، که درواقع در ادامه و همسو با جریانهای فکری یا پاتوق های قهوه خانه ای دهه های گذشته بود، جان تازه ای به حیات اجتماعی و روشنفکری قهوه خانه های تبریز بخشیدند. اما امروزه قهوه خانه ها و کافه های تبریز علاوه بر نقش سنتی خود به عنوان فضای سوم، نقش فضای اجتماعی شهری (صرفا مردانه) را بازی می کنند که محل کنار هم آمدن نسل های مختلف از صنف ها و طبقات متفاوت است. در واقع این موج جدید قهوه خانه -رو و کافه نشین توانسته است با ایجاد رابطه بینا-نسلی و تاثیر از هویت مکانی قهوه خانه ها، هویت جدیدی از خود بسازد و مطالبات ملی، مدنی و زبانی خود را در قالب مقاومت روزمره مطرح و یا به منصه ظهور برساند. به جرأت و با اطمینان می شود گفت که جوانه تولید اکثر مجلات و کتابهای روشنفکری و فرهنگی مستقل، ایده پردازی و برنامه ریزی اجرای تئاترها و حتی نمایشگاه های هنری در این مکان ها شکل گرفته، پرورده شده و به بار می نشیند. این در حالی است که به دلیل محدودیت‌های حاکم و محیط به شدت مردانه قهوه خانه ها، حضور زنان در این فضاها به سختی امکان‌پذیر است. در شرایطی که زنان از مدیریت، مشارکت، همراهی و حتی همفکری در این زمینه ها غایب هستند، محصولات فرهنگی-اجتماعی تولید شده صرفا با تجربیات، دانش و نگاه مردانه ای همراه است که از بازتاب و پرداختن به مسائل زنان ناتوان است و یا درجه اهمیت کمتری دارد.

مثال دیگر از فضاهای تک جنسیتی که تلاقی عوامل تبعیض را شامل می‌شود، استادیوم های ورزشی است. بر کسی پوشیده نیست که برای اکثر مردم آذربایجان، اهمیت تماشای بازیهای تیم تیراختور[۶] تبریز بیشتر از بازی یک تیم فوتبال معمولی است. طرفداری از این تیم به نوعی به هویت سیاسی و قومیتی- ملیتی اکثر ترکها گره خورده است. طرفداران تیراختور به طور عام و خصوصا فعالان ترک هویت طلب و نه لزوما جدایی طلب یا پانترک، در راستای مقاومت روزمره و با به اختیار درآوردن سکوهای استادیوم‌ها خواسته‌های خود را به شکلهای مختلف بروز می دهند. در واقع در نبود فضاهای عمومی دموکراتیک و همگرا، سکوهای استادیوم تبدیل به پلاتفورمی برای می شوند که از طریق آن حرکت قومی- ملی آذربایجان مطالبات ملی، مدنی و زبانی خود را می‌ستاند. درواقع بازیهای فوتبال، یکی از بزنگاههایی است که شعارها، شعرها، اصطلاحات روز و خرده فرهنگهای مختلف این جنبش متولد می شوند. حال با توجه به اینکه زنان اجازه حضور در بازی‌های فوتبال مردان از جمله تیم تیراختور را ندارند، این مسأله در کانتکست آذربایجان و برای زن آذربایجانی محل تلاقی تبعیض جنسیتی با تبعیض قومیتی است. اگر از فرهنگ غالب استادیوم ها و ادبیات تولیدشده‌ی اغلب سکسیستی آنها که بگذریم، در نتیجه ‌ی این تبعیض مضاعف، زنان آذربایجانی به دلیل عدم امکان حضور در چنین بزنگاههایی، شانس کمی برای چانه زنی حقوق انسانی و هویتی- جنسیتی خود را دارند.

از طرفی این زنان تبعیض‌ها و محدودیتهایی را از جانب مردان کنشگر آذربایجانی در عرصه عمومی و کنشگری نیز تجربه میکند که غالبا از نگاه قیم محور و پدرسالارانه حاکم بر جامعه برمی خیزد. مثلا بر اساس گفتگوهای انجام شده با کنشگران زن، اغلب به مواردی نظیر مورد قضاوت قرار گرفتن از طرف سایر فعالان مرد، کم توجهی به مسایل زنان و اولویت بندی آن در مقایسه با حرکت ملی آذربایجان اشاره شده است. یکی از فعالان فمینیست از بازتاب فعالیت مجازی شان در راستای ایجاد آگاهی و گفتمان برابری خواهانه چنین می گوید:
”عده ای از مردان به ما گفتند در کار ما ایجاد تفرقه نکنید. ما در آذربایجان زینب پاشا را داشتیم و همیشه زنان آذربایجانی پیشرو بوده اند پس مساله ما زن و مرد نیست.“
گویی این دسته بیم آن دارند که با مطرح کردن خواسته های زنان در کنار مطالباتشان، از اهمیت یا تمرکز خواسته های هویت طلبانه ملی‌شان کاسته شده و یا از اهداف عالیه و بعضا رمانتیکی که جنبش هویت طلبی تعریف کرده است تقدس زدایی شود. درواقع این گروهها خود اگرچه دغدغه عدالت و رفع تبعیض دارند ولی به طور مدام هنجارهای جامعه پدرسالار را در عرصه عمومی و کنشگری باز تولید کرده و صداهای دیگری را به حاشیه می رانند. در نتیجه چنین واکنشهایی است که در مواردی زنان به منظور حضور در عرصه عمومی و مورد تائید واقع شدن توسط مردان پیشرو، به خودسانسوری در ابراز عقاید، اولویت بندی حقوق اولیه خود و حتی محافظه کاری در نحوه لباس پوشیدن و وضع ظاهری خود نیز روی آورده اند.

به طور خلاصه می‌توان موانع و مشکلاتی را که زنان برابری طلب و هویت طلب آذربایجانی برای حضور در عرصه عمومی و فضاهای شهری با آنها رو به رو هستند را در ترکیبی از قوانین محدودکننده و بعضا زن ستیزانه، عرف و عادتهای سنتی حاکم بر خانواده ها و جامعه و همچنین قیم مداری و پدرسالاری نهادینه شده در بین فعالین مدنی آذربایجانی و عدم همراهی آنها با جنبش زنان جستجو کرد. از طرفی کم توجهی به فمینسم اینترسکشنال در بین خود زنان غیرمرکزنشین و از همچنین زنان مرکزنشین باعث شده است که مطالبات گروههای مختلف زنان به صورت موازی صورت نگیرد و غالبا یکی فدای دیگری شود. در مورد زنان آذربایجانی، حقوق زنان فدای به رسمیت شناخته شدن حقوق برابر خود از جمله: تساوی مدنی، تدریس زبان مادری در مدارس و فرصت های اقتصادی برابر و غیره می شود که نه تنها جدا از هم نیستند بلکه بسیار در هم تنیده اند و وصول یکی بدون دیگری امکانپذیر نیست. این یادداشت را با این پرسش تمام می کنم که تا چه اندازه جنبش فمینیستی مرکزمحور در ایران توانسته است رابطه متقابل خود را با گروه‌های مختلف زنان سایر مناطق ایران به درستی تبیین کند؟

منابع:

[۱] اصطلاح درهم‌تنیدگی روابط اجتماعی جنسیتی، جنسی، قومی، مذهبی و نژادی را اول بار کمبرلی کرنشا حقوق‌دان و استاد دانشگاه کالیفرنیا در سال ۱۹۸۹ مطرح کرد.
[۲] این یادداشت بر اساس تجربه های زیسته و تحقیقات آکادمیک خود نگارنده در حوزه مطالعات شهری و همچنین گفتگو با سایر زنان کنشگر نگاشته شده است.
[۳] Third places, Ray Oldenburg 1989, 1991
[۴] شهرشناس و جغرافی‌دان فرانسوی
[۵] در سه دهه اخیر الگوی توسعه عمودی در تبریز به شدت مورد توجه بوده و تبریز بعد از تهران بیشترین آمار بلندمرتبه‌سازی را به خود اختصاص داده است. (دهقان، کامران؛ تجربه سه ده بلند مرتبه سازی در تبریز، فصلنامه معماری و ساختمان، شماره ۴۹: بابیلونیسم در ایران، زمستان ۱۳۹۵)
[۶] در تورکی آذربایجانی این تیم ”تیراختور“ نامیده می شود، لذا نگارنده قصد تغییر این کلمه به “تراکتور” را ندارد.
منبع:پروبلماتیکا



  • [ ]