قلم فرسایی و زبان مادری

+0 به یه ن

علیرضا ذیحق


بعضی وقتها چنان دلسرد می شوم که انگار همه ی زندگی ام بیهوده بوده است . در این عمر شصت ساله ، چهل سال اش را بی وقفه نوشته ام . از شعر ، قصه ، مقاله ، نقد ، فولکلور و غیره . اما تیرگی بخت من چنان بوده است که باید به دو زبان می نوشتم . به فارسی که در مدرسه و دانشگاه آموختم و به ترکی که زبان مادری ام بوده است .فارسی برایم راحت تر بوده و مخاطبان فراوانی داشته است و اما ترکی رسالتی بوده که با همه ی سختی اش و اینکه خواندن و نوشتن اش را پیش خود یاد گرفته ای باید انجام می پذیرفت . ترکی مخاطبش – بخاطربیسوادی و کم سوادی اکثریت ترک زبانان در زبان مادری –کم بوده و اگر هم در مجلسی خوانده می شد و یا اگر در نشریه ای چاپ می شد معلوم نبود که آیا فهمیده ها  وخوانندگانش به انگشتان یک دست می رسد یانه . اما چه غم که آب و نان من وابسته به آن نبود .

امروز اما دل ام گرفت . دکتری بود که سلام و علیکی داشتیم و گفت در مجلسی که به فلان مناسبت بود و در خانه ی فلانی شما شعری خواندید که من هیچ چیزش حالیم نشد . آن جلسه تداعی شد و شعری که خوانده بودم و دیدم که چه ابلهانه می کوشم که بر صفحات زرین زبان مادری ام ، صفحه ای دیگر بیفزایم . زبانی که ریشه دارد و شاخ و برگ و قرنها بار و میوه و اما چون زبان رسمی نیست گویی که نیست . زحمت مطالعه و پژوهش را کمتر آذربایجانی به خود می دهد و به همان زبان فارسی اکتفا می کند که رسمی است و رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب و فضاهای مجازی را انباشته است . آن شعری هم که در آن جلسه خوانده بودم هیچ چیز غیر متعارفی نداشت جز یکی دولغت اصیل ترکی و ساختار ادبی . متأسفانه بی آنکه تلاشی برای یادگیری ادبیات مکتوب و شفاهی زبان مادری داشته باشند انتظار دارند که یک اثر ادبی را فوری بفهمند . البته هزل و هجو و عامیانه گویی و محاوره نویسی در زبان مادری زود فهمیده می شود و آفرین ها می گویند .

چهل سال قلم زدن و چهل ها نوع انگ خوردن ،نه نفع مادی داشته و نه آرامشی را ارمغانم کرده است . همیشه نگران این بودن که این نوشته با همه ی خود سانسوری ، شاید بد فهمیده شود و در تنگنای خفقانی که سینه و مغزت را انباشته ، آشفتگی و گرفتاری ایجاد کند . خصوصا وقتی به زبان ترکی می نویسی ، همان ترکی نوشتن خودش انگی است بر پیشانی . حالا کاری به محتوا ندارم که با دهها ذره بین رصد می شود آن هم در شرایطی که نمی دانی این نوشته ، خواننده ای خواهد داشت یا نه . – البته شاید فرداها داشته باشد – اما هر چه هست عشق به اصالت فرهنگی و هویت قومی و بیان آلام و حسرتها  ، جان ام را گرمی می دهد و بی هراس از اینکه لا اقل نامی از تو می ماند یانه ، همچنان با کلمه ها جادو کردن ، و در کاغذ سفیدی اثری مانا آفریدن ، دلسردی ام را به دلگرمی مبدل می کند . حتی اگر به قول خیلی ها همه بیهودگی باشد . زندگی را بدون نوشتن از ریشه ها و بن ها ، و درونی که هزاران حرف و درد دارد ، نمی توانم تاب بیاورم . این هم یکی از شوم بختی هاست و شاید هم مسئولیتی که تقدیر بر گردن آدمی می نهد .

23/6/98 - خوی


نقدی بر عرصه عمومی تک جنسیتی؛ فمینیسم اینترسکشنال و تجربه روزمره زنان در آذربایجان

+0 به یه ن

لاله فروغانفر

http://azfemina.com/fa/?p=2067


مطالبات زنان غیرمرکزنشین، غیرفارس و غیرشیعه در ایران به دلیل تلاقی فاکتور جنسیت با سایر متغیرهای نابرابری و تبعیض، ابعاد و پیچیده گی های بسیاری پیدا می کند که متاسفانه آنچنان که باید در گفتمان فمینیستی مسلط فارسی زبان انعکاس داده نمی شود. این یادداشت، ارتباط دو سویه فضا و جنسیت را در عرصه عمومی و فضاهای شهری بررسی می کند. هم‌چنین با تکیه بر نقد فمینیسم اینترسکشنال[۱] (میان برشی( و با بیان نمونه‌هایی از فضاهای ”تک جنسیتی“ شهری، درصدد است شکاف بین فعالان هویت طلب ترک با زنان فمینیستی آذربایجان و مشکلات و تبعیضهای مضاعفی را که این زنان در زندگی روزمره شهری به خصوص در کلانشهر تبریز تجربه می‌کنند را به تصویر بکشد[۲].

آردینی اوخو

بی توجهی جنبش فمینیستی ایران به زنان روستایی

+0 به یه ن

اعظم بهرامی


اگر بتوانیم حرکت زنان ایرانی به سمت پیشرفت و برابری با مردان را یکپارچه در نظر بگیریم و جنبش فمینیستی نامگذاری کنیم، نقش زنان محلی ایران در این حرکت کمرنگ است و یا دست‌کم طنین صدای آن بلند نیست. شنیده نشدن زن روستایی کلیت حرکت را به خطا می برد، زیرا در ایران ده‌ها هزار روستا وجود دارد و حتی اگر بسیاری از آنها کم جمعیت یا خالی از سکنه شده باشند نیز مهاجرانی که از روستا به شهر‌-اغلب حاشیه شهرهای بزرگ- کوچ کرده‌اند همچنان از نظر فرهنگی و حتی اقتصادی مانند گذشته خود زندگی می کنند.

با کنار گذاشتن این زنان از تلاش‌های برابری خواهانه جامعه نتیجه مثبت عملی حاصل نخواهد شد. در ادامه گوشه‌ای از جایگاه و مشکلات زنان روستایی ایران را با اعظم بهرامی، محقق و پژوهشگر ساکن تورین ایتالیا به بحث گذاشته‌ایم که می خوانید.


آردینی اوخو

مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند!

+0 به یه ن

عصرایران؛ احسان محمدی- گابریل گارسیا مارکز در کتاب «پاییز پدرسالار» این جمله طلایی را می نویسد:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند».

همواره در دنیای ارتباطات واژه‌ها را تعریف و بازتعریف می‌کنند. اینکه میان «شنیدن» و «گوش دادن» تفاوت عمیقی وجود دارد، اینکه اطلاعات (Information) لزوماً دانش (knowledge) نیست، اینکه میان «دانستن» و «فهمیدن» تفاوت هست.

سالهاست هر روز اخبار را پیگیری می‌کنم. زمانی تنها پنجره‌ام رو به دنیا «رادیو» بود و حالا هزاران در و دریچه رو به دنیا گشوده شده است. سرعت دسترسی به اخبار و تنوع آنها چنان زیاده شده که نمی‌شود همه را خواند، بررسی کرد و «فهمید». به همین خاطر دنیا در حالیکه کسب «خبر» را مهم می‌داند، برای «تحلیل» ارزش مضاعفی برخوردار است. اما در این عصر شتابنده کو زمان برای خواندن تحلیل؟

خبرخوانی صرف می‌تواند یک آفت باشد. اینکه عادت کنیم مجموعه‌ای از مواد خام را وارد ذهن کنیم و فرصت پردازش به آنها ندهیم.

وقتیتوئیت‌های دونالد ترامپ را می‌خوانم به این فکر می کنم که چطور موضع‌گیری در عرصه سیاست با هزاران پیچیدگی آشکار و پنهان، امروز چنین پوست انداخته است. اینکه دیدگاه افراد تاثیرگذار را تنها در 280 حرف خلاصه کنیم دانستن است یا فهمیدن؟ آیا توئیت‌خوانی می‌تواند برای «فهمیدن» کفایت کند؟ یا ذهن را دچار اغتشاش ذهنی می‌کند و توهم «فهمیدن» می‌دهد؟

آیا خواندن تیترها کافی است؟ یا در پس این بمباران خبر و توئیت‌های کوچک، اندیشه‌ای برای مشغول کردن آدم ها وجود دارد. اینکه زیر رگبار پیوسته خبرهای مکرر، فرصت تمرکز و تحلیل را از آنها بگیرند، به افراد فرصت ندهند که ماجرا را «بفهمند» و وقتی فهمِ منجر به درکی وجود نداشته باشد، دانایی و تمایل به تغییری در پی نخواهد بود؟ این بی‌سوادی مدرن نیست؟

گرفتار رسانه‌هراسی نشده‌ام و مشوق «تنبیه ابزار» نیستم. امری که در ایران بارها شاهد آن بوده‌ایم، از ماهواره و اینترنت گرفته تا تلگرام و ... ابراز همواره مورد تنبیه قرار گرفته‌اند. یکی از دیگر معانی «تنبیه» البته «هشیار و آگاه کردن» است، سالهاست به جای «تنبیه افکار» - آگاه و هشیار کردن آنها- دست به «تنبیه ابزار» زده می‌شود که البته راه به جایی نخواهد برد. اما آیا سرعت دسترسی به اخبار به ما کمک کرده که دقیق‌تر، درست‌تر و همه جانبه‌تر بینیدیشیم؟

وقتی در معرض بمباران اخبار – بدون تحلیل- قرار می‌گیریم، ذهن دچار اغتشاش خبری می‌شود، احساس ناامنی غلبه می‌کند و بیشتر می‌ترسیم. ترس احساس ناخوشایندی است که هنگام رویارویی یا تصور رویارویی با خطر، در انسان زاده می‌شود. بخش بزرگی از آن ریشه در «نادانی» دارد. ندانستن و عدم آگاهی محیطی ترس می‌آورد.

در عصر حاضر کار بسیاری از رسانه‌ها نه تلاش برای «فهماندن» که تشدید ترس است. آدم‌های ترس‌خورده، بیشتر اطاعت می‌کنند و در عدم فهم عموم مردم، منافع بیشتری برای صاحبان قدرت هست. همان که مارکز گفت:«مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند!»

زبان تُورکی را نباید در پستوی خانه نهان کرد

+0 به یه ن

 محمد رحمانی فر

پسوند جعلی “آذری” را به انتهای نام پروفایل خود چسبانده و همچون مأموران کافکایی بدون هیچ گونه پیش‌زمینه‌ای و بدون هیچ‌گونه تفهیم اتهامی مرا به “محاکمه” (۲) میکشد و پس از اینکه مرا با انواع تهدیدها و برچسب‌زنی‌ها و اتهامات بی‌اساس مواجه می‌سازد اظهار می‌نماید که “ما خودمان تورکیم و تورکی زبان مادری ماست و برایمان عزیز است. اما فارسی هم زبان ملی ماست و اجازه نمی‌دهیم کسی با آن دشمنی بورزد…”

حرف‌هایش که تمام می‌شود، من همچون آقای “ک”(۳)، و شاید هم به شیوه‌ای متفاوت، سعی می‌کنم ابهامات موجود را برطرف نمایم. در درون خودم خطاب به این مأمور کافکایی می‌گویم:

[اولا] اگر شما تورک هستید و زبان مادریتان تُورکی است، پس این پسوند آذری را چرا به آخر نام خود چسبانده‌اید؟ بالأخره برای ما مشخص کنید که شما تورک هستید یا آذری؟

ثانیاً با استناد به کدام مستندات قانونی ادعا می‌کنید که زبان فارسی “زبان ملی”! ماست؟

ثالثاً در کدام یک از نوشته‌های من مصادیق دشمنی با زبان فارسی را مشاهده کرده‌اید؟ اصلاً چرا باید من یا هر کس دیگری با هر زبان دیگری دشمنی داشته باشد؟ مگر ممکن است یک زبان به خودی خود مایه دشمنی باشد؟

شما هیچ جمله‌ای نمی‌توانید در نوشته‌های من پیدا کنید که از آن بوی دشمنی با زبان فارسی به مشام برسد. تسلط من به زبان و ادبیات فارسی اگر بیشتر از شماها نباشد،قطعاً کمتر از شماها نیست. من چندین کتاب به زبان فارسی تألیف و یا ترجمه کرده‌ام. (یعنی، بیشتر از شماها به این زبان خدمت کرده‌ام.)

پس دلیل این همه تهدیدها، برچسب‌زنی‌ها و اتهامات بی‌اساس چیست؟ جز این است که شما دشمن زبان مادری خویش هستید و حمایت من از این زبان را برنمی‌تابید؟

شما فکر می‌کنید با تکرار جمله کلیشه‌ای “ما خودمان تورکیم و تورکی زبان مادری ماست و برایمان عزیز است.” می‌توانید سر و ته قضیه را هم بیاورید و بهانه‌ای برای توجیه دشمنی‌های خویش با زبان مادریتان پیدا کنید؟

اگر زبان تُورکی واقعاً برایتان عزیز است چرا آنگونه که برای زبان فارسی دلسوزی می‌کنید برای زبان مادریتان دل نمی‌سوزانید؟ (دقت کنید که گفتم “آنگونه”)؛ یعنی، اینکه من از شما انتظار ندارم برای زبان مادریتان بیشتر از زبان فارسی دلسوزی کنید. بلکه از شما می‌خواهم زبان مادریتان را هم درست به اندازه زبان فارسی “عزیز” بشمارید.

لازمه عزیز شمردن یک زبان دلسوزی برای آن زبان و خدمت به آن زبان است. لازمه عزیز شمردن یک زبان تلاش برای تقویت آن زبان و تقلا برای جلوگیری از مرگ یا استحاله آن زبان است.

من از شما می‌پرسم: اکنون کدام یک از این دو زبان بیشتر در معرض خطر نابودی یا استحاله قرار دارد؟ آیا زبان فارسی که سالانه بودجه‌های سرسام‌آوری از محل بیت‌المال برایش صرف می‌شود و ده‌ها نهاد و بنیاد با هزاران استاد و معلم و پژوهشگر مشغول تقویت و گسترش آن در اقصا نقاط عالم هستند، با یک نوشته یک صفحه‌ای من به زبان مادریم که زبان مادری شما هم است به خطر می‌افتد ولی زبان تُورکی که از کوچک‌ترین حمایتی برخوردار نیست و امکان تدریس در مدارس برایش فراهم نیست و حتی امکان ظهور و بروز در فیلم‌های سینمایی و سریال‌های پرمخاطب تلویزیونی و رسانه‌های سراسری هم برایش مهیا نیست با هیچ خطری مواجه نمی‌باشد؟

آیا همین که ادعا کنیم زبان مادریمان برایمان عزیز است، کفایت می‌کند. آیا تلاش برای نهادینه کردن زبان مادری در زندگی فردی و اجتماعیمان به منزله دشمنی با سایر زبان‌هاست؟ به راستی شما در زندگی فردی و اجتماعی خویش چه جایگاهی برای زبان مادری خویش قائل هستید؟

آری من مخالف پنهان کردن زبان تُورکی در پستوی خانه‌ها هستم. حرف من این است که زبان تورکی باید در زندگی فردی و اجتماعی ما جاری و ساری باشد تا ما بتوانیم در کنار نقش ارتباطی آن از کارویژه‌های شناختی(cognition)، هویتی، آموزشی و تربیتی آن نیز بهره‌مند شویم.

 پ ن:

۱- شاملو: “عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد”

۲و۳- اشاره به رمان مشهور فرانتس کافکا با عنوان “محاکمه”

نقدی به طرح تست بسندگی زبان‌فارسی

+0 به یه ن

یول‌پرس – ایلقار موذن‌زاده: اخیراً شاهد طرحی تحت عنوان سنجش سلامت برای کودکان پیش‌دبستانی ارائه شده است. این طرح که با اعلام معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش و همکاری سازمان آموزش و پرورش کودکان استثنایی در حال انجام است، با هدف بررسی میزان آمادگی انحصاری زبان فارسی، و تحت عنوان: سنجش سلامت اعلام شده است.
مجریان این طرح از کلماتی مانند: «خدمات مترقی و ارزشمند» استفاده کرده‌اند. اینکه چنین طرح‌هایی در مقایسه با کشورهای توسعه یافته و حتی کشورهایی بسیار کم توسعه یافته تا چه اندازه مترقی و ارزشمند است، قابل بررسی است.
در این طرح که برای پنج ساله‌ها و چهار ساله‌ها ارائه شده، از کلماتی مانند: “مداخله” نیز استفاده شده است. «اگر بتوانیم سنجش را دوسال عقب ببریم امکان مداخلات بهتری فراهم می‌شود!» در بخشی دیگر از سخنان معاون آموزش ابتدایی عبارت: «عدالت آموزشی» را نیز می‌خوانیم!

نمی‌دانم معنای کلمه‌ی “عدالت” به چه شکلی تفسیر می‌شود! آیا اینکه از بین بردن زبان مادری جمعیت غیرفارس، عدالت نامیده شود یا نه، نیاز به قضاوت صاحب‌نظران روانشناسی آموزشی و علم اخلاق دارد.
حل مساله‌ی افت تحصیلی به خاطر عدم تحصیل به زبان مادری با از بین بردن زبان مادری و کشتار هویتی، شبیه این نیست که دندان درد را با کشتن صاحب درد درمان کنیم؟!
اگر جمعیت غیرفارس در کنار دسته‌ی دیرآموزان قرار داده می‌شود، مقصرش متولیان امر آموزش است(علت)، یاجمعیت غیرفارس (معلول)؟ حال غافل از اینکه در طی چند دهه‌ی اخیر قشر عظیم روشن‌فکران، دانشمندان، هنرمندان و حتی رتبه‌های برتر کنکور و سایر رقابتهای علمی از بین همین جمعیت است.

با بررسی کشورهای توسعه یافته و حتی بسیار کم توسعه یافته، از اینکه مسئولان رویکرد علمی، عملی و زیربنایی داشته باشند بیشتر قطع امید کرده، بر میزان تاسفمان می‌افزاید.
️کشورهای زیادی را سراغ داریم که مردمش به چند زبان صحبت می‌کنند اما سیستم چند زبانه‌ی موفقی هم دارند. کشورهای کانادا، بلژیک، بوسنی و هرزگوین، پاپوآ، گینه نو، روآندا، سیشل، وانوات، اتریش، سنگاپور، سنگاپور، اسپانیا، سوئیس، پالائو، عراق، افغانستان، آفریقای جنوبی، هند، بولیوی و…که از سه تا سی‌وهفت زبان رسمی در کشور دارند و مشکلی هم ایجاد نمی‌کند.
چرا دو زبانگی را فرصتی برای رشد قابلیت‌های مغزی و علمی افراد جامعه ندانیم؟

وقتی نظریه یوریل واینرایش و هاکت را در خصوص تعریف فرد دوزبانه می‌خوانیم، به این نتیجه‌ می‌رسیم که، چه بسا تعریف متصدیان و مسئولان آموزشی از دو زبانگی یک تعریف غیرنظری و اشتباه هم باشد! به زعم اینان دوزبانه فردی است که در خانه و جامعه به یک زبان تکلم کرده و در مدرسه به زبانی دیگر تحصیل می‌کند. حال آنکه دو زبانه از تعریف بسیاری از زبان‌شناسان شبیه تعریف واینرایش است، او دوزبانه را کسی می‌نامد که بتواند دو زبان را به تناوب و به جای یکدیگر به کار گیرد: «دوزبانه به کسی گفته می‌شود که بتواند برای ارتباطات اجتماعی از دو زبان استفاده کند.»
چرا اقلیت ارمنی از حق تحصیل به زبان مادری برخوردار می‌شود اما سایر ملل غیرفارس هر روز بخشنامه و روشی مدرن و جدیدتر برای اضمحلال هرچه بیشتر زبانشان دریافت می‌کنند؟!
چرا مسئولان امر تحقیقات گسترده زبانشناسی در حوزه یادگیری را مدنظر قرار نداده و از پتانسیل‌های دوزبانگی برای ارتقای سطح یادگیری استفاده نمی‌کنند؟ مثلا در تحقیقی که کشاورز و آستانه (۲۰۰۴) انجام داده بود، با مطالعه روی دو زبانه‌های فارسی- تُرکی نشان داده بودند که دوزبانگی تاثیری مثبت در فراگیری واژگان زبان سوم (انگلیسی) دارد.
یا تحقیقی که به اهمیت استفاده از زبان مادری می‌پردازد که می‌تواند اشتیاق آن‌ها را برای یادگیری از طریق کم کردن درجه و شوک زبانی و فرهنگی را که آن‌ها مواجه می‌شوند زیاد کند. (اویرباخ، ۱۹۹۳) یافته‌ها و تحقیقات علمی نشان می‌دهد که یکی از بهترین شاخص‌ها و پیش‌بینی کننده‌های توانایی در زبان دوم تسلط در زبان مادری است. (کارگروه استانفورد، ۱۹۹۳)

️و در پایان، این مسئولان که نگاهی زیربنایی و انسانی به قضیه ندارند، چطور با ابعاد روانی این مساله مواجه شده و با جمعیت شصت- هفتاد درصدی مطالبه‌گر کشور چه خواهند کرد؟
لمبرت می‌نویسد که فراگیران زبان دوم همزمان که شروع به از دست دادن مقداری از وابستگی‌ها به فرهنگ بومی خود می‌کنند، نوعی احساس تاسف و سرخوردگی را تجربه می‌کنند. (۱۹۶۷)

آردینی اوخو

راهکار استاد!!

+0 به یه ن

(وبلاگ مینجیق به قلم یاسمن فرزان )


اگر یادتان باشد در سال ۹۲ که بالاخره بعد از سال ها تلاش وبلاگ نویسان و   دوستداران محیط زیست و دریاچه اورمیه و تحمل سختی ها و گاه تهدید ها و بگیر و ببندها بالاخره حکومت متوجه شد که عنایتی هم به دریاچه اورمیه داشته باشد شخصی به نام کردوانی دوره افتاد که «دریاچه اورمیه احیا شدنی نیست. ده سانتی متر خاک بر سر دریاچه بریزید و کارش را تمام کنید.» (نقل به مضمون). خیلی ها هم «استاد استاد» گویان حرفش را به عنوان گوهر حکمت تکرار می کردند. امروز صبح فکر می کردم اگر -زبانم لال- حرفش را گوش کرده بودند این روزها  با این بارندگی ها گرفتار چه افتضاحی می شدیم!

 نوشته زیر را در همان سال ۹۲  در بلاگم منتشر کرده بودم:

 و اما در مورد این طرح جناب کردوانی مبنی بر ریختن ده سانتی متر شن و ماسه روی جنازه ی دریاچه ی اورمیه و با سلام و صلوات دفن کردن آن!!!

مساحت دریاچه ی اورمیه چیزی است حدود 5000 کیلومترمربع. ده سانتی متر بخواهیم رویش شن بریزیم حجمی برابر 0.5 کیلومتر مکعب شن لازم هست. یعنی چیزی بیش از 1 میلیارد تن.  یعنی به اندازه ی وزن  100 تا سد بزرگ! برای  جواب سئوال که  این همه شن را از کجا بیاوریم لابد پدر کویر شناسی ایران فکری فرموده اند اما سئوال من این است که این همه شن را چگونه جا به جا کنیم. ظرفیت یک تریلی حدود 50 تن است. یعنی چیزی حدود 20میلیون  بار تریلی لازم داریم! احیای دریاچه با روش هایی که همه جای دنیا شناخته شده است و تا حالا هم اجرا شده و موفقیت آمیز بوده است معقول تر نیست؟!

درانتها ادای احترام می کنم به خانم بحریه, خانم میرزهره, خانم محمودی و خانم حسن زاده ,معلم های اول تا چهارم ابتدایی من ,که به من جمع و تفریق و ضرب و تقسیم آموختند.

Chilla night

+0 به یه ن

I want to have a look at the Chilla festival from another point of view that is not mentioned in some articles for some unscientific reasons at all.
As you know, the word "Chilla" is more faimous than "Yalda" in Azerbayjan. Chilla is a Turkish word according to some linguists and writers such as Shahmarasi and Naser Manzuri.
The equivalence of the word "Winter" in Azeri Turkish language and some other Turkic languages is "Gish" . Winter season has two months in it's special meaning in Azerbayjan that are called "Chilla". Chilla begins after the morning of Chilla night or" Yalda night" in Azerbayjan. Chilla has been originated from the Turkish verb "chilmak" means "to stretch" or continuing over a period of time. Another meaning of this verb is "to become mad". This season is divided in to two parts that are called "buyuk Chilla" that means big or long Chilla. (from the beginning of Day to 10th Bahman month or 22 December to 30 January) and "kichik chillə" that means small or short Chilla. (from the 11th to 30th Bahman month or 31 January to 19 February). According to Azerbayjan peoples' beliefs, the weather, it's coldness or hotness, and the kinds of coldness in two Chilla month are different which have very beautiful interpretations in Azerbayjan culture. Some different celebrations are usually held at the end of Chilla. One of them is "Chilla gechdi" means "Chilla escaped". İn different parts of İran a celebration like this is held that is called "Chilla bedar". For example Gashqai people celebrate it.
After the end of big or long and small or short Chilla, the last month of winter begins that has different names such as " bayram ayı, ala Chilla, Boz ay and some other names in Azerbayjan.

A. Dehgani
Researcher and English teacher

http://www.vejani2011.blogfa.com/ 

شروط حکمرانی خوب

+0 به یه ن

دکتر محمود سریع القلم (عصر ایران)

استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
پژوهشگر توسعه


اکثریت مطلق مردم اروپا که 508 میلیون نفر جمعیت دارد زندگی بسیار معمولی دارند: یک آپارتمان معمولی، یک اتومبیل معمولی، یک شغل معمولی و یک درآمد معمولی اما بسیار راضی و خوشحال هستند چون امنیت روانی دارند و در جوامعی با ثبات زندگی می‌کنند.

نرخ تورم حدود 2 درصد است و درآمد آن ها سالانه حدود 8 درصد افزایش پیدا می کند، بنابراین احساس ثبات می‌کنند.

در ایران دولت غالبا برای توجیه ناکارآمدی خود به طور سیستماتیک به مردم اطلاعات غلط می دهد ، مثلا گزارشگر رسانه‌ای ما در روز اعتصاب کارکنان متروی فرانسه در کنار ایستگاه مترو می‌ایستد و می گوید پاریس امروز مترو نداشت و مردم با اتوبوس و دوچرخه به سر کار رفتند و این شاخصی است برای فروپاشی فرانسه، این نوع نتیجه غلط گرفتن از یک واقعه باعث می‌شود عمق مسائل را نبینیم.

فضای رسانه‌ای ما عموما می‌گوید جهان در حال فروپاشی ‌است و اقتصاد دنیا دچار بحران‌های ساختاری شده‌ پس در چنین فضایی که مردم از اینکه یک شرکت هواپیمایی هندی در سال گذشته 205 ایرباس تحویل گرفته بی‌خبرند و روشن است وقتی دو تا ایرباس به ما داده شود خیلی خوشحال می‌شوند !!

برای تامین زندگی ایده‌آل برای ایرانیان باید اندیشه‌های حکمرانی اصلاح شود نه وزرای اقتصادی ...

دولت آلمان، اقتصادی بالغ بر 4 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی را مدیریت می‌کند اما مسئولین آلمانی همه ساعت پنج بعدازظهر از محل کار رفته و زندگی عادی خود را می کنند.

تعداد جلسات مدیران بسیار محدود است چون اصولا چیز محرمانه‌ای وجود ندارد که از مردم پنهان شود، مدیران آلمانی به سیستم و کشورشان وفادارند نه به ارادت به یک فرد ...

بختیار واهاب‌زاده‌نین آنادیلی اوغروندا موباریزه‌سی

+0 به یه ن

BƏXTİYAR VƏHABZADƏ

دوکتور اردال کارامان

قافقاز اونیوئرسیتئتی تورک دیلی و ادبییّاتی بؤلومو

کؤچورن: عباس ائلچین



اؤزت 
روسلارین، آذربایجانی ایشغال ائتمه‌سییله بیرلیکده هر آلاندا چئشیدلی دَییشیکلیکلر یارانیر.  بو آلانلاردان بیریسی ده دیلدیر. بو تاریخدن إعتیبارن آذربایجان تورکجه‌سی ایکینجی پلاندا قالیر. روسجا‌نین اؤن پلاندا توتولدوغو بو دؤنمده، آیدینلارین آنادیلین اؤنمینی وورغولایان چئشیدلی چالیشمالارلا خالقی بیلینجلندیردیکلرینی گؤروروک. بو آیدینلاردان بیریسی ده شئعیرلرییله بیر عؤمور بویو آنادیلی‌نین گرکلیلیگینی وورغولایان بختیار واهاب‌زاده‌دیر. واهاب‌زاده‌‌نین، سوْوتئتلر بیرلیگی دؤنمینده، اؤِزنه مخصوص بیر اوسلوبلا، میلّتین گله‌جگی و دوامی اوچون آنادیلی‌نین اؤنمینی و گرکلیلیگینی وورغولادیغینی، بو آلاندا قلمییله موباریزه ائتدیگینی گؤرمکده‌ییک. چالیشمامیزدا، شاعیرین، بوتون باسقیلارا باخمایاراق، بو اوغوردا وئرمیش اولدوغو موباریزه‌نی اله آلدیق. 


آچار سؤزلر: بختیار واهاب‌زاده، آنادیلی، شئعیر، موباریزه 


آردینی اوخو

30 ویژگی جهان سومی ها

+0 به یه ن

 دکتر محمود سریع القلم (عصر ایران)

پژوهشگر توسعه

 

۱-اول عصبانی می­شوند، بعد شاید فکر کنند؛

۲-سئوال کردن را افت شخصیتی می­شمارند؛

۳-در تنظیم اولویت­ها، بسیار سرگردانند؛

۴-خیلی تلاش می­کنند خود را اثبات کنند؛

۵-مخاطبان خود را دست کم می­گیرند؛

۶-موفقیت را در پول زیاد خلاصه می­کنند؛

۷-خیلی به هرم مازلو، اعتقادی ندارند؛

۸-تغییر و شکست را یکی می­دانند؛

۹-از اینکه از زحمات افراد تقدیر کنند پرهیز می­کنند؛

۱۰-از ناهماهنگی با یکدیگر لذت می­برند؛

آردینی اوخو

قتلِ زبانِ مادری و تخریب توسعه در ایران

+0 به یه ن

 محسن رنانی (عصر ایران)


 استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و پژوهشگر حوزه توسعه

پیام به دومین همایش توسعه عدالت آموزشی – ۲۹ آذر ۱۳۹۵

 

ما 110 سال است که با انقلاب مشروطیت فاز صفر استقرار دولت مدرن و ورود جامعه مان به دنیای مدرن را کلید زده ایم. اما همچنان حکومت در ایران – قبل و بعد از انقلاب اسلامی – تا تحقق دولت مدرن فاصله‌ها دارد و جامعه‌مان هنوز در سردرگمی دوره گذار به سر می‌برد. ما گام‌هایی به‌پیش رفته‌ایم اما همچنان تا نقطه مطلوب فاصله ها داریم. نه حکومت ما اکنون رنگ غالبش رنگ دولت مدرن است و نه جامعه ما خوی غالبش خوی جامعه مدرن است.

و متاسفانه در همین دوره ای که هنوز نمی دانسته‌ایم می‌خواهیم که یا چه باشیم، به خطا دست به برنامه‌ریزی توسعه نیز زده‌ایم. خطا از آن بابت که اگر هیچ کاری نمی‌کردیم هم احتمالا همین مسیر را می‌رفتیم. اما در این فاصله ما به اسم برنامه‌ریزی توسعه، تقریبا بخش اعظم منابع طبیعی خویش شامل معادن، نفت، آب و جنگل‌های خود را تخلیه، تبخیر و دود کرده‌ایم؛ اما همچنان در دوره پیشا توسعه فرومانده ایم. در یک کلام:‌ ما هنوز در فاز صفر توسعه ایم در حالی که منابعمان رو به پایان است.

آردینی اوخو

ترس و توسعه نیافتگی

+0 به یه ن

دکتر محمود سریع القلم (عصر ایران)

 

استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر توسعه

به نظر می رسد که رشد فردی، نتیجه پنج نوع آزادی است:

۱-آزادی ارتباطات
۲-آزادی سازماندهی
۳-آزادی بیان
۴-آزادی متفاوت فکر کردن
۵- آزادی تولید ثروت

در ده کشور اول ازنظر نوآوری در جهان، این پنج نوع آزادی در میان کشورها مشترک است. نوآوری شهروندان این کشورها، محصول سیستمی از این نوع آزادی ها است که به وجود آمده است. انسان ها محصول این سیستم ها هستند.

آردینی اوخو

تورکچولوک‌دن آنلامالی؟

+0 به یه ن

 محمد اردم (قوپونتولار: تورکجه اوزرینه دوشونمه لر)

سون ایللرده، "تورکچولوک" سؤزجویو، تورکجه یازی و مطبوعات‌دا بوللوجا ایشلنمه‌یه باشلانیبدیر. بللی بیر اؤلچوده، اؤزومو ده تورکچو حسّ ائتدیییم اوچون، اؤز فیکیرلریمین آیدینلاشماسی و گؤروشومو آچیق-آیدین اورتایا قویماق اوچون بو یازینی یازماق‌دا فایدا گؤردوم.

آردینی اوخو

یازی دیلیمیز و لهجه‌لریمیز

+0 به یه ن

محمد اردم (قوپونتولار: تورکجه اوزرینه دوشونمه لر)

گلیشمک، یارانماق و یوْغرولماق‌دا اولان اورتاق و یازیلی تورکجه‎میز اوزرینه گؤروشلریمی چوخ اؤنجه‌دن یازماق ایستردیم. سانیرام ایندی فرصت اَل وئردی. آما ایلک باش‌دا "یازاجاقلاریم شخصی گؤروش و دوشونجه ساییلمالی" دئمک‌ده فایدا وار، دییه دوشونورم. یانلیش اولان یانلاری وارسا، آراشدیریب، اَلَشدیرمک یئرینده اولار.

بیلدیییمه گؤره یازی دیلیمیزین نئجه‌لییی و کیملییی اوزرینده اوچ-دؤرت اَییلیم(گرایش) و یؤنه‌لیش وار:

آردینی اوخو


  • [ 1 ][ 2 ]