آغل خونین (قانلی آغیل)
(قدرت ابوالحسنی سهلان)
در محدوده اراضی روستای آلوار سفلی (آشاغی آلوار)، آغلی وجود دارد که مردم منطقه آن را آغل خونین (قانلی آغیل) و بعضا آغل خون (قان آغیلی) مینامند. این آغل، در چند صد متری راه قدیم گونئی-تبریز (گونئی یولو) و در نزدیکی زمینهای روستاهای ساغالان (سهلان) و مایان علیا (یوخاری مایان) میباشد. همچنین، در یک مکان دور از روستاهای اطراف بوده، در داخل منطقه شهر باستانی گیلیخان نیز واقع است.
آقای فرامرز ابیضی (متولد 1345)، اهل روستای آلوار سفلی، میگوید، این آغل قبلا آغل حاجی رستم (حاجی روستم آغیلی) نام داشته و بر اثر کشته شدن دو درجه دار در حدود شاید بیش از هفتاد سال پیش به آغل خونین مشهور گشته است. به گفته او، آغل خونین خشتی اولیه به مرور زمان تخریب گشته، در حال حاضر دیگر وجود خارجی ندارد. ولی، در مکان آن آغل جدیدی با بلوکهای سیمانی بنا گشته است. جرایانات آغل خونین که مرد خوش صحبت آلواری شنیده های خود را از آنها بیان داشته، از دیگر روستاییان منطقه نیز شنیده میشوند. از این شنیده ها و خاطرات میتوان نتیجه گرفت که آغل مزبور بدلیل موقعیت خود (دوری از روستاهای اطراف و نزدیکی به مسیر گونئی-تبریز که در آن زمان رفت و آمد هم داشته است) مورد استفاده سارقان و راهزنانی به سرکردگی ایسمعلی (اسماعیل) بوده است.
گروه ایسمعلی، متشکل از 7-6 نفر تفنگدار بوده، به مال مردم منطقه و دیگران دستبرد زده، از چوپانان و اهالی دهات مایحتاج تهیه میکرده اند. ایسمعلی، اهل روستای قوم تپه صوفیان بوده است. میگویند، موختار و بالاعلی از اهالی شیخ حسن نزدیک سردرود (سردری) و حسن اهل ساغالان تبریز در گروه او بوده اند. از روستاهای قازانچای بستان آباد و داش کسن آذرشهر (توفارقان) هم افرادی حضور داشته اند. مهاجر نامی نیز جزو گروه بوده است. برخی تعداد افراد ایسمعلی را به 15-10 نفر میرسانند که درست به نظر نمیرسد. فقر و نداری هم، علت اصلی روی آوردن گروه ایسمعلی به دزدی ذکر میگردد.
طبق گفته اهالی ساغالان، گروه ایسمعلی فقط به روستای آنها کاری نداشته است. چرا که آنها از ساغالانیان حساب میبرده اند! حتی یکبار شخص ایسمعلی را به خانه یکی از ریش سفیدان این روستا آورده، به او گوشزد کرده بودند که نباید هیچ کاری به اموال و احشام ساغالان داشته باشد. در هر صورت، مشخص نیست گروه ایسمعلی چه مدت به غارت مشغول بوده اند. ولی، فرجام کار آنها در همین آغل خونین بوده است.
برای تخمین سال و ماه روز متلاشی شدن گروه ایسمعلی، با تعدادی از اهالی مسن روستای ساغالان طی سالهای گذشته تلفنی گفتگو شده است و اهالی خاطرات خود را در این مورد بیان داشته اند. حاجی محمدعلی دلیری (متولد 1311) میگوید، آنروز، در سالهای بعد از حکومت فرقه دموکرات آذربایجان (1325) و قبل از کوچ کربلایی ابوطالب از ساغالان به تبریز (دهه 1330) بوده است. مرحومان اروجعلی ریحانی (متولد 1318) و حسین دهاتی (متولد 1320) هم به نوعی آنها را تایید نموده بودند. مرحوم میرزا آقا عباسی (متولد 1306) ضمن تایید در روستا بودن کربلایی ابوطالب در آن سال، اذعان میدارد که آنها در آن موقع مشغول خرمن کوبی بوده اند و زمان خرمن بوده است. حاجی نصراله قدرتی (متولد 1322) میگوید، او در آنموقع حدود 10 سال داشته است. حاجی نصراله بیان میدارد، من در آنروز در زمینهای نزدیک آلوار سفلی بودم و از الاغمان مواظبت میکردم. ولی افراد بزرگتر که همراهشان بودم، مشغول چیدن اؤودومه بودند که زمان درو اؤودومه اواخر تابستان است. حاجی ذکر میکند، ما به کارهایمان مشغول بودیم که دو اسب سوار ( سرهنگ شقایی بهمراه یک سرباز) بسوی ما آمدند و از ما محل آغل را پرسیدند. من مسافتی را با آنها رفته، وقتی آغل خونین از دور پدیدار شد آغل را به آنها نشان داده، سپس به مکان اول برگشتم. از سه خاطره اول میتوان نتیجه گرفت، سال از بین رفتن گروه اسمعیلی اوایل دهه 1330 شمسی بوده است. از دو مورد آخر نیز نتیجه گرفته میشود، آن واقعه در ماه آخر تابستان، شهریور ماه، رخ داده است.
نگارنده، برای پی بردن بیشتر به موضوع و مشخص کردن زمان دقیق وقوع اتفاقات گروه ایسمعلی، به آرشیو کتابخانه مرکزی تبریز واقع در چهار راه لاله مراجعه کرده است. روزنامه های تبریز در تاریخ های مورد اشاره (اوایل دهه 1330)، یا منتشر نمیشدند یا اگر منتشر میشدند، در آرشیو کتابخانه موجود نبودند. به ناچار، آرشیو روزنامه سراسری اطلاعات چاپ پایتخت تهران و بویژه قسمت اخبار شهرستان آنرا جستجو نموده است. اما، متاسفانه در مورد موضوع چیزی دستگیر نشده است.
به گفته افراد صحبت شده از اهالی ساغالان، از بین رفتن گروه ایسمعلی یک شبانه روز به طول انجامیده است. یک روز صبح، گروه جهت سرقت به سراغ روستای شیخ حسن نزدیک سردرود میروند. در آن هنگام، نیروهای پاسگاه سردرود از این امر اطلاع یافته، سارقان را فراری داده، دنبال مینمایند. گروه ایسمعلی که تیراندازان ماهری بوده اند، به آغل خونین پناه برده، دیوارهایش را باجه-باجه کرده، در آنجا سنگر میگیرند. تیراندازیهایی بین دو طرف انجام میگیرد که در صحراها طنین انداز میشود. سپس آغل، توسط نیروهای ژاندارمری و شاید نیروهای کمکی از ارتش محاصره میگردد. در آن حین محاصره کنندگان مسلح، به مردمان عاصی از دست گروه که به آنجا می آمدند، اجازه نزدیکی زیاد به محل درگیری نمیدهند. مثل اینکه در این وضعیت، به تبریز (یا محل دیگر سمت آن شهر) خبر محاصره گروه ایسمعلی را رسانده، درخواست تانگ مینمایند. تا توپ تانگ را بر سر ایسمعلی و گروهش ریخته و آنها را از بین ببرند یا مجبور به تسلیمشان نمایند. در هرحال، بعد از مدتی سرهنگ شقایی، رئیس پاسگاه سردرود، به آنجا میرسد. سرهنگ، بدون پروا و علیرغم تهدید ایسمعلی به آغل هجوم میبرد و توسط دزدان کشته میگردد. برخی میگویند علاوه بر شقایی، معاون او هم در این حمله کشته شده است. نهایت نیز، تاریکی شب فرا میرسد. در آن موقع ناگهان، ایسمعلی از آغل خارج شده، جلو آمده و خودش را تسلیم نیروهای دولتی مینماید. اعضای گروهش اما، همچنان در آغل پناه میگیرند. هنگام گذشت پاسی از شب بوده که صدای شلیک تفنگ از آغل شنیده میشود. موقع فرا رسیدن صبحی دیگر، نیروهای نظامی سراغ آغل را میگیرند، ولی هیچ خبری از دزدان نمییابند!! گویا، سارقان محاصر شده که به شرایط منطقه کاملا آشنا بودند، شب هنگام فرار کرده بوده اند! از ایسمعلی موضوع را میپرسند، او جواب میدهد، شب هنگام موقع شنیده شدن صدای شلیک، آنها فرار نموده اند!
آنروز، تانگ اعزامی از سمت تبریز تا نزدیکیهای آغل می آید، ولی بدون هیچ شلیکی برمیگردد! ایسمعلی را به تبریز میبرند و پس از حدود یک ماه او را در باغ گلستان آن شهر به دار می آویزند. میگویند، فراریان گروه ایسمعیلی به اورمیه و جاهای دیگر رفته، با اخذ شناسنامه های نو برای خود زندگی تازه ای شروع کرده اند.
گفتنی است، حسن ساغالانی عضو گروه ایسمعلی، در روز از بین رفتن آن گروه در آغل خونین حضور نداشته است و قبل از آن کشته شده بود. میگویند، حسن جوانی بسیار پر زور بوده است که ساغالان کمتر به خود دیده بود. آن جوان قادر بوده، دو قوچ را زیر بغلهایش گرفته و بردارد! درمورد کشته شدن حسن نیز، دو روایت موجود است. بعضی میگویند، با یکی از اعضای گروه کشتی گرفته، زمینش زده بود و او این شکست را تحمل نکرده، حسن را در موقع مناسب از پشت با تیر زده بود! بعضی نیز میگویند، با ایسمعلی اختلاف پیدا کرده بود و او حسن را کشته بود. در هر حال، به گفته نزدیکان حسن، جنازه او هیچ گاه بدست نیامده است.
غیر از نامبردگان متن، از افراد زیر نیز در مورد موضوع معلومات اخذ شده است:
آقایان عیسی آسمانی، حسن قنبری، کریم منادی، غلامرضا جمالی نژاد، محمد بهروزی، سودمعلی ظریف و میرقربان علوی از ساغالان، جعفر عبدالهی بهنام از آلوار سفلی، احمد آیدین فر از قوم تپه و غیره.