آموزه های رضاخانی در کتب درسی جمهوری اسلامی ایران

+0 به یه ن

(قدرت ابوالحسنی سهلان)

موقع نظر انداختن به کتب درسی دانش آموزان ایرانی، با انبوهی از مسائل تامل برانگیز مواجه میشویم. در این کتب هر جا مناسب یافته اند، برای بچه های این مملکت کثیرالقوم، آموزه های اقوام ستیزانه رضاخانی یک وطن-یک زبان و تاریخ نگاری فارسگرایانه جهت تدریس گذاشته اند. مولفین کتابها با قراردادن این موضوعات در لفافه وطن پرستی تلاش مینمایند، زبان رسمی فارسی که زبان حدود یک سوم مردم ایران است را، بعنوان زبان ملی (زبان همه مردم ایران) جلوه داده، آنرا به دو سوم بقیه اقوام تحمیل و آنها را آسیمله نمایند. این آموزه های متجر و فاشیستی با حقوق زبانی مورد قبول مجامع جهانی و اصول اولیه همزیستی مسالمت آمیز اقوام به کلی مغایر هستند. همچنین، اصول 15 و 19 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را که به نوعی به برابری اقوام اشاره دارند را آشکارا نقض می نمایند.

برای روشن نمودن مسئله فوق، نگارنده در این نوشتار، به درس چهارم کتاب فارسی ششم دبستان با عنوان داستان من و شما نوشته فریدون اکبری شلدره مختصرا پرداخته است. در داستان مذکور، منظور از من زبان فارسی و منظور از شما دانش آموزان و در واقع مردم ایران هستند. 3 قسمت از این درس انتخاب و نشان داده شده است، افرادی نظیر اکبری شلدره، برای توجیه افکار رضاخانی، نژاد پرستانه و دگرستیزانه خود چگونه حرفهای سراسر دروغ تحویل بچه های مملکت ایران میدهند:

*قسمت 1 (از اوایل درس): داستان زندگی من از همان آغاز تاریخ میهن عزیزمان، ایران، شروع شده است و همچنان با شور و شادابی ادامه دارد.*

در طول تاریخ، در محدوده جغرافیایی ایران کنونی اقوام مختلفی با زبانهای متنوع زندگی کرده اند که موجودیت آنها را سنگ نوشته ها و اسناد فراوان دیگر گواهی مینمایند. بنابراین پیوند زدن یک زبان آنهم زبان فارسی با تاریخ ایران حرف یاوه ای بیش نیست! با اینحال، نویسنده برای برای اینکه دروغش تاثیر بیشتری داشته باشد زبان فارسی را با تاریخ میهن همزاد نموده است!

به گواهی اسناد تاریخی، زبان فارسی که اکبری شلدره آنرا از همان آغاز تاریخ با این سرزمین پیوند زده، بعد از اسلام بعنوان یک زبان درباری از طرفهای افغانستان وارد محدوده ایران فعلی شده و اصلا زبان بومی این محدوده نبوده است. در این قسمت، جعل تاریخ به نفع فارسها انجام گرفته و برای مردم و کشور ایران هویت سازی دروغین تراشیده شده است.

*قسمت 2: من با همه مردم مهربان ایران، همراهی کرده ام و بر زبان همه آنها جاری بوده ام. هر ایرانی با آوازه های دلنشین و نغمه های مهربانی من پرورش می یابد و بزرگ میشود.*

این حرفها، برای دو سوم غیرفارسهای ایران دروغ شاخدار و بی شرمانه ای بیش نیست! هر فردی با زبان مادری و فرهنگ منطقه خود بزرگ شده و پرورش می یابد نه با زبان رسمی!! با اینحال نویسنده قصد دارد احساسات فارس زبانها را به دیگر اقوام هم القا نماید! 

*قسمت 3 (پاراگراف آخر و نتیجه گیری): وطن، خانه شماست و من عامل پیوستگی و اتحاد همه اعضای این خانه ام. شناسنامه و سند شناخت شما در هر جای ایران و در هر گوشه جهان، زبان ملی ایرانیان یعنی زبان فارسی است.*

سند شناخت هر ایرانی در داخل کشور شناسنامه و کارت ملی او و در خارج پاسپورت اوست، نه زبان فارسی!! زبان فارسی عامل اتحاد مردم ایران نیست، بلکه عامل افتراق است. وحدت اقوام ایرانی در سایه رسمیت زبانهای مختلف کشور و احترام به همه فرهنگها میسر میشود نه تحمیل یک زبان به همه و یکسان سازی آنها با آموزه های رضاخانی. 



  • [ ]