یادی از یک دوست هنردوست

+0 به یه ن

یادی از یک دوست هنردوست 

(قدرت ابوالحسنی سهلان)

روز یکشنبه 15/2/1392 وبلاگ سینیخ کؤرپو را در بلاگفا ایجاد کرده بودم. میخواستم آنجا در مورد روستایمان ساغالان (سهلان) مطالب متنوعی درج نمایم. اولین موضوعی که قصد پرداختن به آن را کردم، شجره طوایف مختلف ساغالان بود. از همه طوایف روستا دوستانی داشتم، با آنها تماس گرفته در مورد شجره طایفه شان پرس و جو میکردم. درباره طایفه رحیملی، با آقای کریم صالحی تماس گرفته، موضوع را به او گفتم. کریم اظهار نمود، کسی که باید سراغش را بگیری، احمدآغا گواهی سهلان میباشد!! او شماره محل کار احمدآغا که آسیابش واقع در نزدیکیهای ساغالان بود را به من داد و نیز موبایلش را. با خوشحالی شماره آسیاب را گرفته، خودم را معرفی کرده، موضوعم را در میان گذاشتم. گفتم اگر امکانش هست شجره طایفه رحیملی را بگویید تا من یادداشت نمایم. احمدآغا در جوابم گفت، قرار بگذاریم و از نزدیک بیایید صحبت نماییم. در مکالمه تلفنی بعدی، قرارمان ساعت 19پنج شنبه 19/2/1392 در منزل احمدآغا واقع در نزدیکیهای میدان یکه دوکان تبریز شد.

روز پنج شنبه، شام منزل پدرزنم که آنجا هم نزدیکیهای یکه دوکان میباشد مهمان بودیم. مدتی مانده به ساعت قرارمان با احمدآغا، عاییله ام را به منزل پدرزن بردم و خودم خودکار و دفترچه کاغذی برداشته، پیاده به طرف خانه احمد روانه شدم.  

 زنگ منزل را زده، احمدآغا را خواستم. احمدآغا دم درب آمد، با هم دست داده، روبوسی کردیم. بیان داشت، طبقه دوم منزل اتاق کارش است، آنجا میتوانیم کاملا راحت باشیم.

اتاق کار احمدآغا، شلوغ و مملو از اشیا قدیمی بود که حین ورود موجب تعجب فراوان من گردید. احمد با لبخند گفت، او به جمع آوری وسایل قدیمی علاقه مند بوده و سالهاست به تهیه اینجور وسایل مشغول میباشد. ادامه داد، بدلیل کوچکی این اتاق بقیه اسبابم را در محلهای دیگر منزل جاسازی کرده ام. احمد که چند سالی بزرگتر از من بود پشت میزش نشست که روی آن کامپیوتری قرار داشت. منهم در صندلی روبرویش نشسته، خودکار و دفترچه ام را در کنارم نهادم. آنشب با احمدآغا، در مورد ساغالان و موارد دیگر گرم گفتگو گشتیم. اغلب سئوال کننده من بودم و جواب دهنده احمدآغا. هرجا خواستم، توضیحات مفصلتری ارائه نمود و موقع نیاز صبر نمود تا مسائل مورد علاقه را در دفترچه ام بنگارم. در آن دیدار، شجره طایفه رحیملی که هدف اصلی دیدارمان بود را از روی کاغذ در دسترس احمد، بعلاوه توضیحات لازم را در دفترچه خود نگاشتم. سه ساعت از شروع گفتگو گذشته بود که موبایل غیرهوشمند من زنگ خورد!! شماره خانه پدرزنم بود!

موقع خداحافظی از احمدآغا، محبتش بر دلم نشسته بود. فهمیده بودم، جهت تهیه مطلب در مورد ساغالان با این دوست هنردوست، مطلع و خوش صحبت همواره باید در تماس باشم. آرزو میکردم، ای کاش چند نفری مانند احمد در روستای ما وجود میداشت!!

بعدها، 3 بار دیگر باهم قرار گذاشته در اتاق کار احمدآغا مفصل گفتگو نمودیم. منبع برخی مطالب فولکلوریک چاپ سال 1395 ویژه نامه سهلان ماهنامه ائل بیلیمی، احمد گواهی سهلان بوده است. همچنین، جریانات اصلی داستانهای نوباتچینین نقشه سی، نووروز داعواسی و توفنگ داعواسی کتاب سهلان (چاپ 1396) را او تعریف نموده است.

از همان اولین دیدار در ذهنم بود، از اشیاء قدیمی جمع آوری کرده احمدآغا، از قبیل ساعتها، گراموفونها، ضبط صوتها، رادیوها، اسناد و چیزهایی که من نشناختم یا ندیدم، گزارش مفصلی تهیه نمایم. باور داشتم، اشیا میتوانند در موزه ای نگهداری گردند. ولی دریغ و افسوس، اجل بی موقع سراغ دوست هنردوست من آمد. دوست فراموش نشدنییم، تاریخ 13/11/1396 بر اثر بیماری در سن 49 سالگی از جمعمان رفت. روحش شاد




  • [ ]