شهر ناشناخته گیلیخان

+0 به یه ن

شهر ناشناخته گیلیخان

(قدرت ابوالسنی سهلان)


در روستاهای ساغالان٬ آشاغی آلوار، یوخاری مایان و آشاغی مایان صحراهای همجوار با نام مشابه گیلیخان (گیلخان) وجود دارند. اهالی منطقه میگویند گیلیخان شهری بوده است که بر اثر زلزله از بین رفته است. طبق تخمینهای اولیه مساحت گیلیخان حداقل باید ۱۰ کیلومتر مربع باشد. بطور طبیعی در این محدوده صدها هزار نفر میتوانستند زندگی کنند.

 اشیای قدیمی هم از گیلیخان پیدا میشوند که گویا کارشناسان غیر رسمی قدمت پیش از میلاد هم روی آنها گذاشته اند!

به چه علت است که میراث فرهنگی در مورد گیلیخان اظهار نظر رسمی ننموده است!؟ چگونه میتوان نظر کارشناسان و مسئولین میراث فرهنگی را در این مورد فهمید؟

با وجود اینکه گیلیخان در مسیر تبریز-گونئی و تبریز-مرند بوده ولی به این نام در کتب تاریخی تاکنون برخورد نشده است.

هر معلومات مرتب با گیلیخان دارید به نگارنده اطلاع دهید.

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه سه‌شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۲۶۸

+0 به یه ن

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید برویم «صوفیان». در روزنامه سفر سابق نوشته بودم که راه چهار فرسنگ است، خیر درست پنج فرسنگ و نیم سنگین است. صبح برخاسته رخت پوشیدیم. حاجی حیدر آمد ریش تراشید. حرم رفته بودند. عزیزالسلطان هم رفته بود. ما هم بیرون آمدیم امین‌السلطان نبود، حمام رفته بود. ولیعهد، امیرنظام، سایر مردم تبریزی و طهرانی همه بودند. از در باغ‌شمال بیرون آمده سوار اسب شدیم. دیروز که خانه امیرنظام رفتیم، از در خانه ساعدالملک گذشتیم. امروز هم تا در خانه ساعدالملک از راه دیروزی رفتیم. بعد پیچیدیم طرف دست چپ از راهی که منتهی می‌شود به رودخانه آجی، بعد سوار کالسکه روباز شده راندیم از محله سرخاب گذشتیم و از محله امیرخیز هم گذشتیم. آخرِ شهر رسیدیم به رودخانه آجی که آن هم جزء محله امیرخیز است، راه کالسکه‌اش همه جا وسیع و خیابان است.


آردینی اوخو

تحلیل محتوای نوشته های آقای وحید بهمن در کانال @Ir_Bahman

+0 به یه ن

تحلیل محتوای نوشته های آقای وحید بهمن در کانال @Ir_Bahman
(قدرت ابوالحسنی سهلان)

فردی بنام وحید بهمن، کانالی همنام اسمش باز کرده، بیشتر به مطالب مرتبط با تاریخ منطقه میپردازد. آقای بهمن در ارتباط پی وی که نگارنده با او داشته، به تبریزی بودن و دکترای تاریخ خود اذعان نموده است. این جوان، نوشته های افرادی مانند راشدی، دکتر رنانی و دکتر زهتابی را قبول ندارد و خود را در مورد مطالبی که در کانالش قرار داه، دارای صلاحیت بسیار میداند.

آردینی اوخو

نوید آذربایجان، نشریه آذربایجان

+0 به یه ن

نوید آذربایجان، نشریه آذربایجان

(قدرت ابوالحسنی سهلان)

نوید آذربایجان، یک نشریه چاپ اورمیه میباشد که کار خود را با چاپ اولین شماره در 15 شهریور 1377 آغاز نموده است. این نشریه مطالبش را در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، ورزشی، علمی و فرهنگی به زبان‌های ترکی و فارسی منتشر کرده، حوضه انتشارش منطقه آذربایجان (شمال غرب) و استان تهران بوده است. نشریه سابقه توقیف نیز دارد.‌

آردینی اوخو

یادی از یک دوست هنردوست

+0 به یه ن

یادی از یک دوست هنردوست 

(قدرت ابوالحسنی سهلان)

روز یکشنبه 15/2/1392 وبلاگ سینیخ کؤرپو را در بلاگفا ایجاد کرده بودم. میخواستم آنجا در مورد روستایمان ساغ آلان (سهلان) مطالب متنوعی درج نمایم. اولین موضوعی که قصد پرداختن به آن را کردم، شجره طوایف مختلف ساغ آلان بود. از همه طوایف روستا دوستانی داشتم، با آنها تماس گرفته در مورد شجره طایفه شان پرس و جو میکردم. درباره طایفه رحیملی، با آقای کریم صالحی تماس گرفته، موضوع را به او گفتم. کریم اظهار نمود، کسی که باید سراغش را بگیری، احمدآغا گواهی سهلان میباشد!! او شماره محل کار احمدآغا که آسیابش واقع در نزدیکیهای ساغ آلان بود را به من داد و نیز موبایلش را. با خوشحالی شماره آسیاب را گرفته، خودم را معرفی کرده، موضوعم را در میان گذاشتم. گفتم اگر امکانش هست شجره طایفه رحیملی را بگویید تا من یادداشت نمایم. احمدآغا در جوابم گفت، قرار بگذاریم و از نزدیک بیایید صحبت نماییم. در مکالمه تلفنی بعدی، قرارمان ساعت 19پنج شنبه 19/2/1392 در منزل احمدآغا واقع در نزدیکیهای میدان یکه دوکان تبریز شد.

آردینی اوخو

ائیوان و مئیدان

+0 به یه ن


(قدرت ابوالحسنی سهلان)

نه قدر فیکیرلشیردیم، بو کرخانایا گلندن بری، اربابین ائیوان دانیشیغیندان بیر خوش خبر خاطیرلامیردیم. کؤپک اوغلو همیشه مملکتین دورومو بئله دی ائله دی، دئییبدی! ایش یئریمده تئز-تئز قولاغیما چاتیر، شرق اوغلودا اؤزونه تای پوللولار سایاغی مملکتی چاپیب-چاپیب قاچاجاقدی!! اون ایلدن چوخدور،  شرق اوغلونون ماشین قطعه سی دوزلدن کرخاناسیندا یونتالامالیق ائدیرم، اون ایکی ایلده آیری یئرلرده چالیشمیشام، آنجاق بیر قیراندا بوراجان آرتیرا بیلمه میشم. شهرین یوخسول محلله لرینین بیرینده ایسه، آرواد و دؤرد اوشاغیملا بیرگه آتامدان قالان حیطده یاشاییرام.

آردینی اوخو

آموزه های رضاخانی در کتب درسی جمهوری اسلامی ایران

+0 به یه ن

(قدرت ابوالحسنی سهلان)

موقع نظر انداختن به کتب درسی دانش آموزان ایرانی، با انبوهی از مسائل تامل برانگیز مواجه میشویم. در این کتب هر جا مناسب یافته اند، برای بچه های این مملکت کثیرالقوم، آموزه های اقوام ستیزانه رضاخانی یک وطن-یک زبان و تاریخ نگاری فارسگرایانه جهت تدریس گذاشته اند. مولفین کتابها با قراردادن این موضوعات در لفافه وطن پرستی تلاش مینمایند، زبان رسمی فارسی که زبان حدود یک سوم مردم ایران است را، بعنوان زبان ملی (زبان همه مردم ایران) جلوه داده، آنرا به دو سوم بقیه اقوام تحمیل و آنها را آسیمله نمایند. این آموزه های متجر و فاشیستی با حقوق زبانی مورد قبول مجامع جهانی و اصول اولیه همزیستی مسالمت آمیز اقوام به کلی مغایر هستند. همچنین، اصول 15 و 19 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را که به نوعی به برابری اقوام اشاره دارند را آشکارا نقض می نمایند.

آردینی اوخو

هویت زدایی در نامهای خانوادگی اهالی روستای ساغالان

+0 به یه ن

قدرت ابوالحسنی سهلان

 شناسنامه اولین بار سال  1309 هجری شمسی در روستای ساغالان (سهلان) صادر گردیده است. در اردبیهشت ماه آن سال ماموران ثبت احوال از تبریز به ساغالان آمده، چند روزی در آنجا مانده و برای اهالی شناسنامه صادر نموده اند. شناسنامه شماره 1 هم برای شخصی بنام نقی زاده سهلان مکتوب شده است. در شناسنامه پدر بزرگ نگارنده، قربان، که صدورش مربوط به همان اولین سال است، نام روستا و پسوند نام خانوادگی هر دو سهلان هستند. علیرغم این، نگارنده از بهروز خاماچی نویسنده تبریزی شنیده است، در ریشه شناسنامه های نخستین صاحبان شناسنامه روستای مذکور، پسوند نام های خانوادگی ساغلان قید شده که به دلایل یکسان سازی اسامی آنها را مانند نام روستا به سهلان تغییر داده اند!! البته، جهت بررسی این موضوع به ثبت احوال مراجعه ای نشده است. در هر حال برخی نام خانوادگی های اهالی آن روستا در ادامه همین مطالب آورده شده اند که در آنها نشانه های هویت زدایی عیان هستند. قابل ذکر است، شناسنامه ها به زبان فارسی بوده اند و بنابراین میتوان گفت نام خانوادگی هایی که در آنها به یکی از اجداد شخص اشاره شده یا بدرستی به یک چیز متعلق به شخص منتسب گردیده اند، در آن زبان دارای هویت میباشند. در ادامه خواهیم دید که تعداد اینها اندک است.

آردینی اوخو

وجه تسمیه گمرک سهلان

+0 به یه ن

قدرت ابوالحسنی سهلان

 

در بین شهرهای تبریز و صوفیان گمرکی بنام گمرک سهلان وجود دارد. راجع به فلسفه ایجاد این گمرک در سایت رسمی آن چنین آمده است: توسعه تولیدی و صنعتی شهر تبریز در سال 1349 و نیاز بازار به وجود انبار، منجر به تملک 247 هکتار زمین در مسیر جاده صوفیان از سوی شرکت انبارهای عمومی شده و در سال 1351، نخستین فعالیت‌های انبارداری از سوی این شرکت در منطقه سهلان تبریز شکل گرفت که در نهایت در سال 1354 با راه‌اندازی و آغاز فعالیت گمرکی، فعالیت‌های تخلیه، بارگیری و انبارداری شرکت انبارهای عمومی و خدمات گمرکی سهلان آغاز شد.

آردینی اوخو

سورگون

+0 به یه ن

اسکی زامانلاردا، دولوقان آدلی بیر مملکت وار ایدی. چوخو داغلیق اولان دولوقانین حاکیمی او ایللری آسلانشاه ایدی. مملکته یاییردیلار، گؤیده کی تانرینین یئرده کی وکیلی تکجه آسلانشاهدی! بو دورومدا خالقین هر بیری شاهین هر سؤزونه گؤز اوسته دئمه لی، هر ایشینی اونایلامالی و مملکتدن تعریفله مه لی ایدی. یوخسا، اذیت اولونوب ایشی محکوم اولاجاق محکمه لره دوشوردو. شاهدان باشقا مامورلارا اعتراض ائتمک، حتتی دوداق قاچیرتماق سوچ ساییلیردی. 

آردینی اوخو

آغل خونین (قانلی آغیل)

+0 به یه ن

(قدرت ابوالحسنی سهلان)


در محدوده اراضی روستای آلوار سفلی (آشاغی آلوار) آغلی وجود دارد که مردم منطقه آن را آغل خونین (قانلی آغیل) و بعضا آغل خون (قان آغیلی) مینامند. این آغل در چند صد متری راه قدیم گونئی-تبریز (گونئی یولو) و در نزدیکی زمینهای روستاهای سهلان (ساغالان) و مایان علیا (یوخاری مایان) میباشد. همچنین، در یک مکان دور از روستاهای اطراف قرار دارد.

آردینی اوخو

قلم فرسایی و زبان مادری

+0 به یه ن

علیرضا ذیحق


بعضی وقتها چنان دلسرد می شوم که انگار همه ی زندگی ام بیهوده بوده است . در این عمر شصت ساله ، چهل سال اش را بی وقفه نوشته ام . از شعر ، قصه ، مقاله ، نقد ، فولکلور و غیره . اما تیرگی بخت من چنان بوده است که باید به دو زبان می نوشتم . به فارسی که در مدرسه و دانشگاه آموختم و به ترکی که زبان مادری ام بوده است .فارسی برایم راحت تر بوده و مخاطبان فراوانی داشته است و اما ترکی رسالتی بوده که با همه ی سختی اش و اینکه خواندن و نوشتن اش را پیش خود یاد گرفته ای باید انجام می پذیرفت . ترکی مخاطبش – بخاطربیسوادی و کم سوادی اکثریت ترک زبانان در زبان مادری –کم بوده و اگر هم در مجلسی خوانده می شد و یا اگر در نشریه ای چاپ می شد معلوم نبود که آیا فهمیده ها  وخوانندگانش به انگشتان یک دست می رسد یانه . اما چه غم که آب و نان من وابسته به آن نبود .

امروز اما دل ام گرفت . دکتری بود که سلام و علیکی داشتیم و گفت در مجلسی که به فلان مناسبت بود و در خانه ی فلانی شما شعری خواندید که من هیچ چیزش حالیم نشد . آن جلسه تداعی شد و شعری که خوانده بودم و دیدم که چه ابلهانه می کوشم که بر صفحات زرین زبان مادری ام ، صفحه ای دیگر بیفزایم . زبانی که ریشه دارد و شاخ و برگ و قرنها بار و میوه و اما چون زبان رسمی نیست گویی که نیست . زحمت مطالعه و پژوهش را کمتر آذربایجانی به خود می دهد و به همان زبان فارسی اکتفا می کند که رسمی است و رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب و فضاهای مجازی را انباشته است . آن شعری هم که در آن جلسه خوانده بودم هیچ چیز غیر متعارفی نداشت جز یکی دولغت اصیل ترکی و ساختار ادبی . متأسفانه بی آنکه تلاشی برای یادگیری ادبیات مکتوب و شفاهی زبان مادری داشته باشند انتظار دارند که یک اثر ادبی را فوری بفهمند . البته هزل و هجو و عامیانه گویی و محاوره نویسی در زبان مادری زود فهمیده می شود و آفرین ها می گویند .

چهل سال قلم زدن و چهل ها نوع انگ خوردن ،نه نفع مادی داشته و نه آرامشی را ارمغانم کرده است . همیشه نگران این بودن که این نوشته با همه ی خود سانسوری ، شاید بد فهمیده شود و در تنگنای خفقانی که سینه و مغزت را انباشته ، آشفتگی و گرفتاری ایجاد کند . خصوصا وقتی به زبان ترکی می نویسی ، همان ترکی نوشتن خودش انگی است بر پیشانی . حالا کاری به محتوا ندارم که با دهها ذره بین رصد می شود آن هم در شرایطی که نمی دانی این نوشته ، خواننده ای خواهد داشت یا نه . – البته شاید فرداها داشته باشد – اما هر چه هست عشق به اصالت فرهنگی و هویت قومی و بیان آلام و حسرتها  ، جان ام را گرمی می دهد و بی هراس از اینکه لا اقل نامی از تو می ماند یانه ، همچنان با کلمه ها جادو کردن ، و در کاغذ سفیدی اثری مانا آفریدن ، دلسردی ام را به دلگرمی مبدل می کند . حتی اگر به قول خیلی ها همه بیهودگی باشد . زندگی را بدون نوشتن از ریشه ها و بن ها ، و درونی که هزاران حرف و درد دارد ، نمی توانم تاب بیاورم . این هم یکی از شوم بختی هاست و شاید هم مسئولیتی که تقدیر بر گردن آدمی می نهد .

23/6/98 - خوی


کودک ایرانی «اطاعت» یاد می گیرد، کودک آلمانی «پیشرفت» و کودک چینی «مهرورزی»

+0 به یه ن

عصر ایران- علیرضا عابدین (روان شناس)

در پژوهشی به بررسی و تحلیل داستان‌های کتاب فارسی کلاس اول در ایران و مقایسه آن با داستان‌های کتاب زبان کلاس اول در دو کشور شرقی و غربی یعنی چین، به عنوان نماینده فرهنگ جمع‌گرا و آلمان، به عنوان نماینده فرهنگ فردگرا پرداخته  است.

او به این منظور تمامی داستان‌های کتاب فارسی اول ابتدایی در ایران، شامل ۵١ داستان منتشر شده در سال ١٣٩١، همچنین ۴۴ داستان از داستان‌های کتاب کلاس اول چین و ٢۶ داستان از مجموعه چهار کتاب کلاس اول آلمان را به عنوان نمونه پژوهشی انتخاب کرده است.

 در این پژوهش، تحلیل روان‌شناختی با استفاده از یکی از معتبرترین آزمون‌های فرافکن تحلیلی - یعنی آزمون اندریافت موضوع که یکی از مناسب‌ترین آزمون‌ها برای تحلیل داستان است - انجام گرفته تا مشخص شود چه موضوعاتی در قالب تم اصلی داستان، چه نیازها و چه فشارهای محیطی توسط این کتاب های درسی به کودکان القا می‌شود و این موضوعات چه تفاوتی در دنیای شرق وغرب دارند.

 نتایج این پژوهش نشان می دهد نیازهای «پیروی » و اطاعت در ایران، «پیشرفت » در آلمان و «مهرورزی » در چین، سه نیاز اول و اصلی در سه کشور هستند. نیاز به «پیروی » و اطاعت  به دو نوع «تسلیم » و «احترام » تقسیم شده است.

 پرتکرارترین نیاز در ایران، «پیروی » از هر دو نوع و البته در بیشتر موارد از نوع «تسلیم » و در چین و آلمان فقط از نوع دوم یعنی «سپاس گزاری » است.

 نیاز «مهرورزی » پرتکرارترین نیاز در چین است که به شدت با ساختار جمع‌گرای شرقی مطابقت دارد. در مرتبه‌های بعدی نیاز «فهمیدن » و همچنین نیاز به «ارائه و بیان » در چین قراردارند.

به طور خلاصه می‌توان گفت کودک چینی به دنبال آن است که مهر بورزد، بفهمد و بفهماند. بعد از این سه نیاز که اساسا در ارتباط با دیگران (نیازهای جمعی) معنا پیدا می‌کنند، نیازهای شخصی‌تر مثل «پیشرفت » و «بازی » در چین، ظهور می‌کنند.

این در حالی است که  بروز نیازها در آلمان درست  وارونه چین است. در آلمان نیاز به «پیشرفت »، «بازی» و «شناخت » که نیازهای فردی و معطوف به خود هستند، در درجه اول قرار دارند و بعد از آنها نیاز «پیوندجویی » ظهور می کند.

 بنابراین کودک ایرانی می‌آموزد طلب‌کننده و گیرنده (تلویحا مصرف کننده و تنبل) باشد؛ کودک چینی اما می‌آموزد دهنده و بخشنده (تلویحا تولیدکننده و کارگر) باشد در حالی که کودک آلمانی اساساچیزی طلب نمی‌کند (تلویحا استقلال طلب) و حتی می توان گفت تا تا حدی دهنده است.

بر این پایه می‌توان نتیجه گرفت کودک ایرانی در کتاب درسی خود یاد می‌گیرد که مطیع و سربه زیر باشد. نگاه کودک ایرانی یا به سمت پایین است و یا از پایین به بالا نگاه می‌کند.

نگاه کودک چینی به اطراف است و یک نگاه دایره‌وار دارد، ولی کودک آلمانی یک حرکت و نگاه رو به جلو و هدف مند دارد. او به یک نقطه و هدف چشم می دوزد و تنها برای رسیدن به‌ آن در یک خط سیر مشخص می کوشد و در نهایت هم موفق است.
 

اولیا چلبی و روستای سهلان

+0 به یه ن

(قدرت ابوالحسنی سهلان)


در مقاله زیر سندی کم نظیر در مورد گذشته روستای سهلان مطرح و بحث شده است. این سند حکایت از آبادانی و بزرگی  سهلان در حدود چهار صد سال پیش دارد.
لطفا نظرات و انتقادات خود را در مورد آن به نگارنده منعکس فرمایید.

مقاله را از اینجا بخوانید👇

http://8upload.ir/uploads/f978090277.pdf


نقدی بر عرصه عمومی تک جنسیتی؛ فمینیسم اینترسکشنال و تجربه روزمره زنان در آذربایجان

+0 به یه ن

لاله فروغانفر

http://azfemina.com/fa/?p=2067


مطالبات زنان غیرمرکزنشین، غیرفارس و غیرشیعه در ایران به دلیل تلاقی فاکتور جنسیت با سایر متغیرهای نابرابری و تبعیض، ابعاد و پیچیده گی های بسیاری پیدا می کند که متاسفانه آنچنان که باید در گفتمان فمینیستی مسلط فارسی زبان انعکاس داده نمی شود. این یادداشت، ارتباط دو سویه فضا و جنسیت را در عرصه عمومی و فضاهای شهری بررسی می کند. هم‌چنین با تکیه بر نقد فمینیسم اینترسکشنال[۱] (میان برشی( و با بیان نمونه‌هایی از فضاهای ”تک جنسیتی“ شهری، درصدد است شکاف بین فعالان هویت طلب ترک با زنان فمینیستی آذربایجان و مشکلات و تبعیضهای مضاعفی را که این زنان در زندگی روزمره شهری به خصوص در کلانشهر تبریز تجربه می‌کنند را به تصویر بکشد[۲].

آردینی اوخو


  • [ 1 ][ 2 ][ 3 ][ 4 ][ 5 ][ 6 ][ 7 ]